سفرنامه تنگه دار نوشهر
سفرنامه تور جنگل و تنگه دار
مورخ 97/4/22
هنوز مشخص نیست که اسم تنگ دار از کجا آمده است اما میتوان حدس زد که وجه تسمیه آن، دار و درختهای فراوان اطراف تنگ است.
از همان ابتدا میتوانید پا در آب خنک رودخانه تنگ دار بگذارید. خلاف جهت آب را که بالا میروید مناظر زیبایی در جلویتان ظاهر میشود. صخرههای پوشیده از خزه و پرسیاوشان منظره بینظیری را برایتان ساخته است. عمق آب در هر قدمتان متغیر است. هنگامیکه آب تا زانوی شما است، بازهم باید مراقب باشید، زیرا ممکن است در قدم بعدی تا گردنتان در آب فرو برود. راهتان را که ادامه میدهید، به حوضچههایی میرسید که میتوانید از روی صخرهها در آن شیرجه بزنید و گرمای شهر را با خنکی آب عوض کنید.
سحر گاه جمعه 22 تیر ماه گرم با یاران جان گرد هم
اومدیم تا به قلب جنگل های مازندران برویم و تنی به آب بزنیم. حرکت کردیم به سمت یکی از جاده های زیبای جهان ،
جاده ای که از قدیم باهاش خاطره های بسیار داریم . از رستوران گردی های اولش تا
کندوان و آش های معروف هیزمی از سیاه بیشه و جیگر هایی که دم مغازه ها آویزون شده
تا هزار چم و دوغ هایی که زیر چشمه هایی که از کوه سرازیر شده گذاشتن و حسابی خنک
شده...
از
تمام خاطراتمان گذشتیم تا ابتدای روستا
...
لباسها رو که عوض کردیم و تمامی کوله ها رو بار نیسان کردیم و سبک بال به ابتدای رودخانه رفتیم . همون ابتدا با تشکیل تونل مرگ از خجالت تمامی همراهانی که هنوز خیس نشده بودند در اومدیم و همه یک دست همچون ماهی آزاد رودخانه داخل تنگه را در خلاف جهت آب بالا رفتیم . در مسیر کلی آب بازی داشتیم و گذر از جاهای عمیق، حسابی تن و جانمون رو خنک کردیم، بعضی جاها هم که شاهد هنرنمایی دوستان بودیم که از ارتفاع به داخل آب میپریدن ...
دم ظهر بود که حسابی آب بازی ها صدای شکم ها رو در آورده بود .انتهای تنگه به جنگلی بکر وصل میشه که در کنار چشمه نشستیم و مشغول غذا خوردن شدیم . بعد از غذا هم آموزش انواع گره رو با آقا مهدی داشتیم . دیگه زمان برگشت بود ...
نیسان های آبی رو سوار شدیم و برگشتیم ،در مسیر هم گاهی درختان با برگها شون ما رو نوازش میکردن تا به اتوبوس رسیدیم .آبی به سر و صورت زدیم و لباس ها رو عوض کردیم .از قدیم گفتن هیچ جا اتوبوس خود آدم نمیشه . مخصوصا وقتی تو گرمای هوا ،کولر روشن باشه. کمی استراحت کردیم تا یه جا که توقفی داشتیم برای عصرانه... بعد از توقف هم دیگه زمان این بود که کمی شاد باشیم . به کندوان رسیدیم ... نمیشه جاده چالوس رفت و آمد و آش کندوان نوش جان نکرد .فرصتی داشتیم که آش دبشی به بدن بزنیم .کمی هم در ترافیک بودیم که کم کم جاده ها آشنا تر شد که خبر از رسیدن به کرج میداد. سپاس از همه همسفران و مهدی کمال زارع عزیز و آقا سید محسن کاپتان گرامی که خاطراتی عالی برای هم رقم زدیم ...
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
#سفرنامه
#تنگه_دار
#طبیعت_گردی
#تور
#البرزمن
#خاطره_نویسی
#into_the_wild
#super_tramp
#back_packer
#travel