به نام خدا
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
من به دنبال موفقیت معنادار در زندگی هستم. برای شروع، چهارچوبی برای خود طراحی کردم تا به درک عمیقتری از معنای موفقیت معنادار برسم. خودم را یک سازمان در نظر گرفته و برنامهریزی استراتژیک انجام دادم. در نتیجه توانستم برای خود بیانیه ماموریت، چشم انداز، ارزشهای کلیدی و فسلفهی زندگی تدوین نمایم:
- بیانیه ماموریت: خلق تجربهای مبتنی بر بهزیستی تا در کنار هم بتوانیم زندگی و کار بهتری داشته باشیم.
- بیانیه چشمانداز: زندگی کردن در دنیایی که در آن عمده افراد در شرکتهای بهزیستی محور کار خواهند کرد (شرکتهایی که برای بهزیستی کارکنان، مشتریان و جوامع تلاش میکنند.)
- ارزشهای کلیدی: تقکر بینهایت | با همدیگر بهتر است | تعهد | روراستی | تلاش برای تعالی
- فلسفه زندگی: خداوند موفقیت زندگی ما را براساس تعداد زندگیهایی که تحت تاثیر مثبت خود قرار دادهایم میسنجد.
در مرحله بعد دریافتم بهترین مسیر استراتژیک برای تحقق ماموریت، زندگی روزانهی ارزشها و حرکت بهسوی چشم انداز انتخاب حوزه منابع انسانی به عنوان مسیر شغلیام میباشد. برای من منابع انسانی فراتر از یک حرفه، بستری برای تحقق رسالت زندگیام است. من یک فرد علاقهمند به حوزه منابع انسانیام که همواره به دنبال فرصتی برای توسعه مهارتهای خود در این حوزه و ایجاد اثر متمایز هستم.
من مهارتهایی مانند کار تیمی، یادگیری مستمر، تعهد و سخت کوشی، همدلی و خلاقیت و نوآوری را آموختهام. قویا معتقدم که این مهارتها در کنار تجربه های آکادمیک و حرفهای، من را به خوبی برای یک زندگی بامعنا براساس ماموریت، ارزشها و چشمانداز آماده کرده است.
باورهایم نسبت به زندگی
باورهای من نسبت به کار و زندگی بطور خلاصه در سه محور زیر قابل بیان است:
- باید بینهایت زندگی کرد.
عمر ما فانیست، اما زندگی بینهایت است. قوانین زندگی کاملا شفاف نیستند، بازیگران آن کاملا شناخته شده نیستند و چیزی بهنام برنده یا بازی در زندگی نداریم. زندگی یک بازی بینهایت است که همواره در جریان میباشد. ما انسانها بعنوان بازیگران این بازی، فقط مدتی وارد این بازی شده و سپس خارج میشویم. عاقلانه است که در یک بازی بینهایت، ما نیز بصورت بینهایت بازی کنیم. یعنی بهجای اینکه دنبال برد، بهتر بودن، برتر بودن و غلبه بر دیگران باشیم، ماموریت و چشمانداز زندگی خود را تعریف کرده و زندگیمان را وقف تحقق ماموریت و پیشروی به سوی چشمانداز و ساختن آیندهای بهتر در این دنیا نماییم. درست است که در نهایت از این دنیا میرویم، اما اثرمان بینهایت باقی خواهد ماند و افرادی خواهند بود که مسیرمان را ادامه دهند.
- زندگی و کار از هم جدا نیستند.
هر یک از ما ماموریتی (رسالتی) در زندگی داریم که دلیل وجودی ما است. من بستری کلی به نام زندگی میبینم که از چهار جز کار، خانواده، اجتماع و شخص تشکیل شده است. ما بیشتر عمرمان را در محیط کار میگذرانیم تا خانواده. بیشتر با همکارانمان در ارتباط روزانه هستیم تا خانواده. در نتیجه کیفیت زندگی ما بیش از کیفیت خانوادهمان وابسته به کیفیت کارمان است. در نتیجه باید کارمان را بعنوان جزئی از هویت و رسالتمان در زندگی ببینیم، این که کارمان قرار است به ما در تحقق چشم اندازها و خلق آیندهای بهتر کمک کند. بستری باشد برای زندگی با معنا، نه جدا از زندگی.
- ما با اثراتمان بر زندگی یکدیگر سنجیده میشویم.
جملهای از کلیتون کریستنسن هیچگاه از ذهن من نمیرود:" شاخصی که خداوند براساس آن زندگی ما را ارزیابی میکند دلارهایمان نیست، بلکه تعداد زندگی انسانهایی است که بهبود دادهایم."
اعتقاد داریم ارزش زندگی ما براساس کارهایی که برای بقیه انجام دادهایم سنجیده میشود، نه صرفا موفقیتهای فردیمان. اگر هر یک از ما به دنبال بهبود زندگی اطرافیانمان در حد توان باشیم، بوسیله آموزش و توسعه آنها یا حل مشکلات احساسی آنها یا ...، یک قدم بهسوی مدینه فاضلهای که همگان منتظر ایجادش توسط بقیه هستیم نزدیکتر خواهیم شد.