وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی
۱۲
اسفند

قبل از مطالعه ادامه مطلب، لطفا انیمیشن کوتاه زیر رو ببینید.

https://www.aparat.com/v/rsbYA

آیا تجربه کاری شما مثل شخصیت این انیمیشن هست؟ روزهایی پر از روزمرگی و نه چندان سرشار از معنا و عواطف انسانی رو سپری می‌کنید؟ یا صبح‌ها با شور و شوق به محل کار می‌رید و عصرها با انرژی به خونه برمی‌گردید؟ طبق نتایج تحقیقات، حدود 80% کارکنان دنیا تجربه کاری‌ای مشابه این انیمیشن دارن.

آشنایی با شاخص دلبستگی کارکنان

شاخص دلبستگی کارکنان (Employee Engagementیکی از شاخص‌های مهم و مطرحی هست که می‌تونیم باهاش کیفیت حضور افراد تو محیط کار رو بسنجیم. منظور از دلبستگی کارکنان، میزان مشارکت، درگیری و اشتیاقی هست که افراد نسبت به کار و محیط کارشون دارن. افرادی که به سازمانشون دلبسته هستن، از تمام ظرفیت‌هاشون برای پیشبرد اهداف سازمان استفاده می‌کنن و تجربه‌ای بهره‌ور و لذت‌بخش از کار کردن دارن. موسسه گالوپ بصورت مستمر این شاخص رو در سطح جهان اندازه‌گیری می‌کنه و طبق آخرین اطلاعات این موسسه، تنها حدود 21% کارکنان دنیا به سازمانشون دلبسته هستن1.

برخی اعتقاد دارن که ماهیت کار پر از روزمرگی و متضاد با سرزندگی، لذت و شادیست. ما باید کار کنیم تا از درآمد حاصله، فرصت‌هایی رو برای کسب لذت و شادی در زندگی خلق کنیم. اما نتایح تحقیقات نشون می‌ده که اولا انسان‌ها ترجیحشون به داشتن شغل خوب و بامعناست و ثانیا چنین شغل‌هایی باعث بهره‌وری بیشتر و در نتیجه عملکرد بهتر سازمان می‌شه. طبق نتایج تحقیقات گالوپ2، سازمان‌ها با میزان دلبستگی کارکنان بالا 23% سودآوری، 14% بهره‌وری و 10% وفاداری مشتریان بیشتری رو نسبت به سازمان‌ها با میزان دلبستگی کارکنان پایین دارن.

بهبود دلبستگی کارکنان

این نکته رو باید در نظر بگیریم که مسئولیت بهبود دلبستگی برعهده سازمان و مدیریت است و نمی‌تونیم بدون فراهم کردن شرایط انتظار داشته باشیم که کارکنانی دلبسته داشته باشیم. برای بهبود دلبستگی مدل‌های مختلفی وجود داره که از معروف‌ترین‌هاش مدل موسسه گالوپ هست3. در این مدل 12 عامل ذکر شده که رعایتشون می‌تونه منجر به بهبود این شاخص بشه. یکی از این عوامل مورد زیر است:

در محل کار به من بعنوان یک انسان اهمیت داده می‌شود.

منظور از این عامل اینه که افراد در محیط کار ابتدا به عنوان یک انسان و سپس یک کارمند درنظر گرفته بشن، نه صرفا بعنوان منابعی قابل مدیریت برای رسیدن به اهداف سازمان. یک انسان جنبه‌های مختلفی رو شامل می‌شه که بر عملکرد و کیفیت بودنش موثره و رشدش در گروی رشد تمامی این جنبه‌ها هست. سازمانی که تنها متمرکز بر جنبه فنی و تخصصی افراد باشه، نمی‌تونه از تمامی ظرفیت اونها در بلندمدت بهره‌مند بشه. طبق تحقیقات گالوپ4، افراد در چنین سازمان‌هایی به احتمال 61% بیشتر دچار فرسودگی شغلی و به احتمال 48% بیشتر دچار استرس روزمره می‌شن که این امر منجر به کاهش بهره وری، افزایش نرخ گردش نیروی انسانی و سالانه بیش از 300 میلیارد دلار ضرر مالی می‌شه.

به‌زیستی وارد می‌شود!

در چنین شرایطی در سالیان اخیر حوزه به‌زیستی در دنیای منابع انسانی و مدیریت سازمانی پررنگ شده. هدف از این حوزه، کمک به افراد و سازمان‌هاست تا درک جامع‌تری از عوامل موثر برکیفیت زندگی و بهبودش پیدا کنن. هدف از مجله به‌زیستی هم کاوش علمی و عملی این حوزه و کشف راهکارهایست که بتونه به افراد و سازمان‌ها کمک کنه تجربه کاری و زندگیشون رو مبتنی بر بهبود به‌زیستی بنا کنن. در ادامه این مقاله به بررسی تعریفی از به‌زیستی و اثرات مثبت سرمایه‌گذاری روی اون خواهیم پرداخت.

طبق تعریف گالوپ، به‌زیستی کیفیت تجربه ما از زندگیست. در واقع به‌زیستی جوریه که زندگی ما در جریان هست. از منظور گالوپ4، 5 عامل زیر بر به‌زیستی و کیفیت تجربه ما از زندگی موثره:

  1. شغل یا همون حرفه‌مون
  2. روابط اجتماعی
  3. وضعیت مالی
  4. محیط زندگی
  5. سلامت جسمانی

اگه در هر کدوم از این زمینه‌ها بتونیم کیفیت بالایی رو تجربه کنیم، در نهایت می‌تونیم بگیم که زندگی‌ای مبتنی بر به‌زیستی خواهیم داشت (در مقالات بعدی بیشتر به جزئیات عوامل موثر بر به‌زیستی و روش‌های بهبود هر کدوم خواهیم پرداخت.)

فواید سرمایه‌گذاری روی به‌زیستی

حوزه به‌زیستی در سه سطح قابل بررسی هست: فردی، سازمانی و ملی.

افراد، سازمان‌ها و حکومت‌ها می‌تونن بر به‌زیستی انسان‌ها موثر باشن و اون رو جز اولویت‌ها و تمرکز خودشون قرار بدن. تمرکز این مجله بر بهبود به‌زیستی در دو سطح فردی و سازمانیست، اما هستن دولت‌ها و کشورهایی که به این مقوله در سطح ملی توجه کرده و اقداماتی رو در راستای اون انجام می‌دن. نمونه این کشورها اسکاتلند هست که مدتیه در کنار تولید ناخالص داخلی (GDP)، میزان به‌زیستی ملی رو بعنوان شاخصی برای سنجش موفقیت خود قرار داده. در تدتاک زیر، نخست وزیر اسکاتلند درباره برخی از اقدامات این کشور در راستای بهبود این شاخص گفته:

https://www.ted.com/talks/nicola_sturgeon_why_governments_should_prioritize_well_being?language=en

در سطح فردی مشخصا سرمایه‌گذاری روی به‌زیستی تاثیر مستقیمی بر کیفیت تجربه ما از زندگی داره و منجر به افزایش شادکامی، طول عمر و رضایت از زندگی می‌شه.

طبق نتایج تحقیقات گالوپ4، سرمایه‌گذاری در سطح سازمان منجر به مزایای زیر خواهد شد:

  1. بهبود نگهداشت کارکنان: به احتمال 70% کارکنان کمتر در جستجوی شغل جدید خواهند بود.
  2. بهبود جذب کارکنان: 71% کارکنان در سازمان‌هایی با برنامه‌های به‌زیستی محور، سازمانشون رو بعنوان یه محیط عالی برای کار پیشنهاد می‌کنن.
  3. کاهش فرسودگی شغلی: به احتمال 71% کمتر کارکنان دچار فرسودگی شغلی می‌شن.
  4. افزایش دلبستگی سازمانی: میزان دلبستگی سازمان 3 برابر افزایش خواهد یافت.

به سمت سرزندگی!

در این مقاله درباره معنا و مفهوم به‌زیستی و تاثیر مثبتش روی بهبود کیفیت زندگی و عملکرد سازمانی آموختیم. هر کدوم از ما باید مسئولیت رشد به‌زیستی فردیمون رو برداریم و از فرصت زندگی برای رشد همه جانبه استفاده کنیم. همچنین سازمان‌ها می‌تونن کار رو به تجربه‌ای مملو از سرزندگی، بهره‌وری و اثرگذاری مثبت تبدیل کنن که طبق آمار ارائه شده قطعا یک رویکرد برد-برد هست.

در مقاله ماه بعد، مدل‌های مختلف به‌زیستی رو بررسی خواهیم کرد و نهایتا یک مدل رو مبنای ادامه مسیرمون در این مجله قرار خواهیم داد تا در چارچوب این مدل، روش‌ها و اصولی رو در سطح فردی و سازمانی برای بهبود به‌زیستی یاد گرفته و بکار بگیریم.

در نهایت این مقاله رو با توصیف آقای فورد از معنای کار به پایان می‌رسونم:

" کارگری که برای کسب و کار از جان و دل مایه می‌گذارد، بهترین کارگری است که می‌توان در اختیار داشت و از او نمی‏‌توان انتظار داشت تا بدون قدردانی مناسب از کارش همیشه همینطور باشد ... اگر کسی احساس کند که کار روزانه‌‏اش علاوه بر تامین مایحتاج ضروری، یک حاشیه آرامش به او می‏‌دهد و او را قادر می‌‏سازد تا فرصت‏‌هایی را برای فرزندانش و زندگی لذت‌‏بخشی را برای همسرش فراهم کند، آن وقت است که به کارش نگاه خوبی پیدا می‏‌کند و با کمال میل از جان و دل مایه می‌‏گذارد. این حس هم برای خودش و هم برای کسب و کاری که در آن کار‏ می‏‌کند خوب است. کسی که از کار روزانه‏‌اش میزان رضایت‌مندی مشخصی را حس نمی‏‌کند، بهترین بخش مزدش را از دست می‌‏دهد."

 

منابع

  1. https://www.gallup.com/394373/indicator-employee-engagement.aspx
  2. https://www.gallup.com/workplace/356063/gallup-q12-employee-engagement-survey.aspx
  3. https://www.gallup.com/workplace/356045/q12-question-summary.aspx
  4. https://www.gallup.com/workplace/404105/importance-of-employee-wellbeing.aspx.aspx
  • حمیدرضا لاچین
۰۵
اسفند

💡 در پست "رویایی دارم ...!" از رویای خودم گفته بودم، یعنی خلق یک فرهنگ و تجربه کاری مبتنی بر به‌زیستی.

⬅️ از سال 98 درگیر مطالعه این مفهوم و آزمون و خطا برای اجرای طرح‌هایی مرتبط در سازمان‌ها هستم که برخی موفق و برخی ناموفق بوده است. تصمیم دارم از این به بعد هم تلاش و انرژی بیشتری رو برای یادگیری این مفهوم و پیاده‌سازیش در سازمان‌ها صرف کنم. همچنین تجربه‌ها و یادگیری‌هام رو در قالب نوشته‌های ماهانه به اشتراک گذاشته و بازخوردها و نظرات شما رو بشنوم. این نوشته‌ها از طریق مجله به‌زیستی بصورت ماهانه با شما به اشتراک گذاشته خواهد شد.

⬅️ اگه علاقه‌مند به این موضوع و مایل به مشارکت در خلق چنین محیط کاری‌ای هستید، می‌تونید از طریق لینک‌های زیر این مجله رو دنبال کنید.

✌🏻به امید روزی که اکثر سازمان‌ها، بستری برای بهبود کیفیت زندگی و اثرگذاری مثبتمون در این دنیا باشن.

  • حمیدرضا لاچین
۲۴
بهمن

💡 رویا تصویریه که ما از آینده میسازیم. از دنیایی که میخوایم خلق کنیم و بهش برسیم. دنیایی که ترکیبی از واقعیتها و انتزاعات ذهنی ماست. رویا به ما امید، انگیزه و معنا میده. در ما انرژی برای حرکت و تغییر رو میسازه. بدون رویا ما سرگردان، بیمعنا و سرگشته خواهیم بود.

ما منابع مختلفی برای رویاسازی داریم. هر کدوممون میتونیم رویاهای شخصی برای خودمون داشته باشیم. سازمانها ممکنه الهامبخش رویاهای جمعی برامون باشن و جامعه هم میتونه یک رویای وحدتآفرین برای ملت ایجاد کنه. رویای ملی قویترین منبع برای ایجاد رویاست. رویایی که باقی رویاها در جهت تحقق اون حرکت میکنن.

‼️ اما امروزه ما با یک جامعه بدون رویا مواجه هستیم. فاصله ایجاد شده بین دولت و جامعه ساختن یک رویا جمعی رو غیرممکن کرده. مردم ناامید از جامعه، به دنبال منبعی دیگر برای رویا در زندگی هستن. برخی مهاجرت رو گزینهای برای یافتن رویا میبینن و برخی مقاومت. برخی خودشون رو غرق کار میکنن و برخی غرق در شبکههای اجتماعی.

‼️ به نظرم، بیشتر سازمانهای ما هم ضد رویا هستن. تجربههام از سازمانهایی که در اونها کار کردم یا مستقیم تجربه کاری دوستانم رو شنیدم، بهم ثابت کرده که سازمانها هم انعکاسی از مدل حکمرانی کشور هستن. فقط با آرامش بیشتر و در لباسی زیباتر. عمدتا نه خود رویا و رسالتی دارن و نه فضایی برای تفکر و گفتگو پیرامون این موضوع ایجاد میکنن. پس باید کجا دنبال رویا بگردیم؟

✌🏻 در نهایت به قول چرچیل ما ارباب سرنوشت خودمون هستیم. ما باید برای خودمون رویا بسازیم. تا زمانی که رویایی داشته و بهش ایمان داریم، رنجها قابل تحملتر و دستاوردها فراتر از حد انتظارمون خواهد بود. شاید بتونیم در ادامه آدمای بیشتری رو جذب رویامون بکنیم و یه جنبش راه بندازیم. از دل رویاهامون، ریزنهادهایی رو بسازیم که شاید بتونه نهاد ملی رو تحت تاثیر قرار بده. در چنین شرایطی توسعه رقم خواهد خورد.

⬅️ رویای من ساختن یک فرهنگ و تجربه کاری مبتنی بر بهزیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسانها مقدم بر هر اولویت دیگهای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

⬅️ رسالتم رو در کار کمک به ایجاد چنین محیطی میبینم. در عین حال قصد دارم مطالب بیشتری رو درباره این مفهوم، راهکارهای اجراش و نمونههای موفق جهانیش منتشر کنم و امیدوارم بتونیم فضایی رو برای گفتگو پیرامون این موضوع با افراد علاقه‌مند ایجاد کنیم. 

پینوشت: دکتر رنانی اعتقاد داره که توسعه با توانایی خلق رویا رابطه مستقیم داره. رویا، موتور توسعه رو روشن و حرکت رو ممکن میکنه. مقاله زیر از دکتر بیشتر به این مقوله میپردازه.

https://renani.net/index.php/texts/notes/801-2020-06-26-11-42-10

  • حمیدرضا لاچین
۲۲
بهمن

تاریخ و سرگذشت هر ملتی متاثر از سه عامل جغرافیا، من و نهاده. منظور از جغرافیا، ویژگی‌های محیطی هست که در اون زندگی می‌کنیم، شامل شرایط آب و هوایی، منابع در دسترس، همسایگان و .... و منظور از من، خلقیات، اقدامات و تصمیمات افراد اون ملته. در نهایت نهاد، مجموعه‌ای از مناسبت‌های تثبیت شده در مرور زمان هست که تعامل بین افراد یک ملت رو تنظیم و ساماندهی می‌کنه. نهادها در واقع گرامر زندگی اجتماعی هستن و در واقعیت خود رو بصورت فرهنگ، عرف‌های رفتاری، سنت‌ها، قوانین، استانداردها و ... نشون می‌دن. این سه عامل با هم رابطه‌ای هم‌بسته دارن و تغییرات در هر کدوم بقیه عوامل رو تحت تاثیر قرار می‌ده. (در نگرش‌های مختلف تاریخی معمولا یکی از این عوامل رو مهم‌ترین قلمداد و سرگذشت ملت رو براساس اون تحلیل می‌کنن. مثلا کتاب «اسلحه، میکروب، فولاد» متمرکز بر عامل جغرافیا، کتاب «چگونه ما، ما شدیم؟» متمرکز بر عامل من و کتاب «چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟» متمرکز بر عامل نهاد هست.)

اگه به وضعیت این سه عامل در شرایط کنونی ایران نگاه کنیم، می‌بینیم که از لحاظ جغرافیایی با شرایط خشکسالی، از بین رفتن منابع طبیعی و وضعیت بحرانی در منطقه روبه‌رو هستیم. خلقیاتی مثل سلطه‌پذیری وسلطه‌گری، بی‌اعتمادی به غریبه‌ها، بی‌انضباطی و ... در ما نهادینه شده که مسیر توسعه رو سخت می‌کنه و منجر به تصمیمات خودمحور و کوتاه مدت می‌شه و در نهایت نهادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناکارآمد، غیرفراگیر و بسته‌ای رو داریم که به جای مشارکت و نفع عمومی، متمرکز بر حفظ قدرت و تطمیع دایره وفادارن هست. در چنین شرایطی چطور می‌تونیم آینده‌ای متفاوت خلق کنیم؟

جغرافیا جز عواملیه که ما کمترین تاثیرگذاری رو روش داریم. تغییر خلقیات و عادات هم کاری زمانگیر هست و هم تاثیراتش در نسل‌های بعدی نمایان خواهد شد. از طرفی باتوجه به ویژگی اجتماعی بودن انسان‌ها، ثابت شده تغییرات نهادی معمولا بیشترین و کوتاه‌مدت‌ترین اثرگذاری رو دارن. اما دولت در حال حاضر میل و اراده ایجاد هر گونه تغییری رو نداره. پس چطور می‌تونیم تغییراتی در نهادها ایجاد کنیم؟ دکتر لشکربلوکی در کتاب استراتژی توسعه ایران، استراتژی ریزنهادسازی رو بعنوان استراتژی‌ای امکان‌پذیر برای تحقق این امر مطرح می‌کنه.

 در این استراتژی، در اجتماعات کوچکتر مثل سازمان، مدرسه، خانواده، محله و ... مجموعه مناسبات و گرامر جدیدی ایجاد می‌شه، به امید روزی که این ریزنهادها با هم هم‌افزایی کرده، تکثیر شده و نهاد ملی رو تحت تاثیر قرار بدن. این ریزنهادها، موفقیت‌های کوچیکی هستن که امید و اعتماد رو برای تغییر در ما زنده نگه‌می‌دارن.

سازمان‌ها و شرکت‌ها می‌تونن بستری مناسب برای تمرین ریزنهادسازی باشن. توسعه ایران رو می‌شه از مسیر تحول فرهنگ کار شروع کرد. از راه ساخت‌ ریزنهادهایی مانند موارد زیر که تمرینی برای تجربه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باز و فراگیر هستن:

  • آموزش مهارت‌های توسعه‌آفرین مثل گفت‌وگوی موثر، تفکر انتقادی، خودآگاهی، برنامه‌ریزی بلند مدت، حفاظت از محیط زیست و ....
  • ایجاد سیستم شنوایی سازمانی برای مشارکت پرسنل در مدیریت و توسعه شرکت از طریق اشتراک ایده‌ها، انتقادات و پیشنهادات
  • فراهم کردن فضایی برای تمرین بازخورد بین سطوح مختلف سازمان
  • ایجاد کمیته‌هایی از دل پرسنل برای شناسایی و رفع ضعف‌ها در تجربه کاری
  • توجه به مباحث محیط زیستی و توسعه سبز
  • سهیم کردن پرسنل در رشد و سودآوری شرکت از طریق توزیع سهام یا پاداش تشویقی
  • ایجاد فرآیندهایی برای انتصابات مبتنی بر شایسته‌سالاری
  • تقویت مدیریت مشارکتی به جای مدیریتی دیکتاتوری
  • عدم توجه به نژاد، جنسیت، مذهب و ... در جذب و ارتقا افراد سازمان
  • و ....

به قول گاندی ما می‌تونیم تغییری باشیم که دوست داریم در دنیا ببینیم.

سوال: چه ریزنهادهای دیگه‌ای به نظر شما می‌تونه در سازمان‌های ایرانی جاری بشه؟


پی‌نوشت: پیشنهاد می‌کنم در این روزها، دو فایل زیر از دکترلشکربلوکی با موضوع دلایل عقب‌افتادگی ایران در مسابقه توسعه و استراتژی‌های توسعه ایران رو بخونید.

https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/70

https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/92

  • حمیدرضا لاچین
۱۵
بهمن

اولین دونهی عرق از گوشهی پیشونیت میچکه پایین، نفسات تندتر شده و بالارفتن ضربان قلبت رو حس میکنی.

از هر جملهی طرف مقابل، چند کلمه بیشتر نمیشنوی.

تبریک میگم تو وارد یه گفتوگوی حساس شدی.

مذاکرهها و گفتوگوهای حساس، مهم و سرنوشتساز، بخاطر وجود  دیدگاههای متناقض احساسات ما رو برمیانگیزن و دقیقا این برانگیختگی هیجانات میتونه ما رو گرفتار دامهای جدی در روابطمون کنه. ما در طول روز در محیط کار، جامعه و خانواده بارها در شرایط گفتوگوهای حساس قرار میگیریم و متاسفانه در اکثر موارد به جای ایجاد مکالمهای موثر، به خشونت یا سکوت رو میاریم.

همین موضوع باعث طراحی دورهای به نام گفتوشنفت توسط من و کیمیا اثنیعشری شد. ما برای نخستین بار این دوره رو در شرکت نجوا از زیرمجموعههای گروه یکتانت برگزار کردیم. تمرکز این دوره، تقویت ذهنیت، دانش و مهارتهای مورد نیاز برای مواجه و مدیریت گفتوگوهای حساس هست و در این دوره تلاش میکنیم با بهرهگیری از متدهای مختلف آموزشی مثل بازیوارسازی، تمرین گروهی، نقشبازی، استفاده از ویدئو و انیمیشن و .... و ترکیب منابع و مطالب متنوع، مدلی ساختاریافته و 360 درجه رو برای برقراری گفتوشنفت موثر #آموزش بدیم.

اما چرا در مواجهه با گفتوگوهای حساس عملکرد مناسبی نداریم؟

ریشه این برمیگرده به کارکرد مغز ما. مغز ما در تلاش برای انجام هر رفتاریه که بقامون رو تضمین کنه. این بقا هم شامل بقای فیزیکی هست و هم بقای منیت و جایگاهمون. در نتیجه وقتی در شرایط گفتوگوی حساس قرار میگیریم، مغز شروع به ترشح آدرنالین میکنه و ما رو در موقعیت حمله (خشونت) یا فرار (سکوت) قرار میده. تمام این فرآیند بصورت ناخودآگاه در مغز ما در جریانه.

در نتیجه اگه خودمون بصورت خودآگاه در مهارت گفتوگو توانمند نشیم، ضربات زیادی به روابطمون وارد میشه و فرصت توسعه و رشد رو از دست میدیم. به قول دکتر محسن رنانی:

"معتقدم بدون تقویت توانایی گفتوگو در یک جامعه، آرزوی توسعه آرزویی محال است."

از این جهت طبق تحقیقات، این مهارت در صدر فهرست مهمترین مهارتها برای یادگیری قرار داره.

در نهایت از کیمیا عزیز بابت همراهی و همکاریش در طراحی و برگزاری این دوره سپاسگزارم. همچنین از اشکان عزیز بابت توجه و اهمیتش به تقویت این مهارت در تیم و فراهم کردن همه امکانات و شرایط لازم برای برگزاری موثر دوره تشکر میکنیم. در نهایت به تیم خوب نجوا بابت مشارکت فوقالعادشون در دوره و تمایلشون برای رشد و یادگیری تبریک میگیم و براشون آرزوی موفقیت داریم.

امیدواریم شاهد رشد بیشتر این مهارت در درون سازمانها و زندگی شخصیمون باشیم. دوستانی که تمایل دارن از جزئیات این دوره آگاه بشن، میتونن آدرس ایمیلشون رو در قسمت کامنتها بنویسن. فایلی حاوی خلاصهای از این دوره و منابع استفاده شده برای شما تا پایان هفته ارسال خواهد شد.

  • حمیدرضا لاچین
۱۳
بهمن

"معتقدم بدون تقویت توانایی گفت‌وگو در یک جامعه، آرزوی توسعه آرزویی محال است."

- دکتر محسن رنانی

دکتر محسن رنانی در کتاب «چرخه‌های افول اخلاق و اقتصاد»، به دلایل عقب ماندن ایران در مسابقه توسعه پرداخته و دلایل متفاوتی رو ذکر ‌می‌کنه. از جمله این دلایل تمایل ایرانیان به سلطه‌پذیری و سلطه‌گری است که ریشه در تاریخچه و سرگذشت کشور ما داره. به این دلیل که در فرهنگ ما پذیرش نسبت به فاصله با قدرت وجود داره (طبق مدل فرهنگی هافستد در هر موقعیتی به بررسی جایگاه خودمون نسبت به طرف دیگه گفت‌وگو می‌پردازیم. اگه در موضع پایین دست باشیم، راه سکوت و پذیرش رو پی می‌گیریم و در صورتی که در یک موقعیت حاکم و بالا دست باشیم، به خشونت و تحمیل سلطه روی میاریم. اندک هستن مواردی که به گفت‌وگوی موثر با هم بپردازیم و از فضای مقابله فاصله بگیریم. منظور از گفت‌وگو هم ایجاد جریان آزادی از اطلاعات در فضایی امن برای رسیدن به نتیجه‌ای برد-برد است، نه صرفا حرف زدن و اختلاط.

در محیط کار نیز به‌مراتب تاثیر این خلقیات رو مشاهده کرده‌ام. در اغلب موارد، وقتی موضوعی که نیازمند تعامل بین افراد برای حل اون هست مطرح میشه، تمایل کمی به گفت‌وگو طبق تعریفی که گفتم هست. حتی اگه قصد گفت‌وگو هم بشه، مهارت‌های لازم رو برای مدیریت این شرایط یاد نگرفتیم. نهایتا مسیر گفت‌وگو به سلطه‌گری یک طرف و سلطه‌پذیری طرف دیگه یا ترک محیط ختم می‌شه. برای همین شخصا اعتقاد دارم، گفت‌وگو مهم‌ترین مهارتیه که باید در محیط کار آموزش داده بشه و توسعه و رشد پایدار زمانی اتفاق خواهد افتاد که اعضای سازمان برای گفت‌وگوی عقلانی و صحیح درباره همه چیز توانمند بشن.

در عکس زیر، ده ویژگی برای طرفین گفت‌وگو ذکر شده که در صورت بکارگیری میشه به نتایج مطلوبی از گفت‌وگو رسید.

پی‌نوشت: این عکس بخشی از جلد چهارم «چرا ایران عقب ماند؟» نوشته شده توسط دکتر لشکربلوکی هست. این جلد رو می‌تونید از لینک زیر دریافت کنید.

https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/64

  • حمیدرضا لاچین
۰۹
دی

"شهامت زیادی لازم است تا با تعصبات و رژیم‌های سرکوبگر بجنگی، اما پذیرفتن جهل و اقدام به ناشناخته‌ها، جسارت حتی بزرگتری می‌خواهد. اگر چیزی می‌دانیم، نباید از تردید درباره عقایدمان و بازنگری خودمان بترسیم. بسیاری از مردم از ناشناخته‌ها می‌ترسند و برای هر پرسشی، پاسخی صریح می‌خواهند. ترش از ناشناخته‌ها، می‌تواند ما را بیش از هر حاکم مسبتدی فلج کند."

  • بخشی از کتاب 21 درس برای قرن 21 از یووال نوح هراری

ابهام و عدم قطعیت درباره آینده ذاتا برای انسان اضطراب و استرس‌آوره. مخصوصا در دوران کنونی که تغییرات بسیار سریع و پیش‌بینی آینده بسیار سخت شده. اما میزان این اضطراب در همه فرهنگ‌ها یکسان نیست. در طول تاریخ، فرهنگ‌های مختلف راهکارها و رویکردهای مختلفی رو برای مقابله با این اضطراب توسعه دادن که برخی متمرکز بر کنترل آینده (اضطراب بیشتر) و برخی متمرکز بر مواجهه منعطفانه با آن (اضطراب کمتر) بوده. به نظر شما، فرهنگ ایرانی در مواجهه با عدم قطعیت در کجای این طیف قرار داره؟

برای پاسخ، می‌تونیم به نتایج تحقیقات پروفسور گرت هافستد مراجعه کنیم. گرت هافستد یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان در زمینه فرهنگ ملی و سازمانیه. از نظر او، فرهنگ برنامه‌ریزی ذهنی و یادگیری جمعیه که افراد یه گروه رو از افراد سایر گروه‌ها متمایز می‌کنه. هافستد در نتیجه تحقیقات خود 6 بعد زیر رو برای تبیین فرهنگ ملی هر کشور معین کرده:

  • فاصله قدرت
  • اجتناب از عدم اطمینان
  • فردگرایی یا جمع‌گرایی
  • زن‌خویی یا مردخویی
  • گرایش به بلند مدت یا کوتاه مدت
  • خودداری یا لذت‌جویی

ابعاد مدل فرهنگ ملی هافستد

نتیجه تحقیقات او درباره فرهنگ ایران نشون می‌ده که کشور ما در بعد اجتناب از عدم اطمینان نمره بالایی داره و در زمره کشورهای ناسازگار با ابهام قرار می‌گیره. چنین کشورهایی ابهام رو بعنوان یک تهدید دیده و تلاش می‌کنن با ایجاد ساز و کارها و باورها (مثل باورهای مذهبی یا نظام‌های ایدئولوژیک) پاسخ‌های قطعی برای آینده ارائه بدن. در این کشورها، رفتارها و ایده‌های خارج عرف یا تلاش برای ایجاد تغییرات، غیرمعمول ارزیابی شده و با اونها برخورد قهری می‌شه. همچنین امنیت از مهم‌ترین نیازهای مردم این کشور بوده و بر انتخاب‌ها و تصمیماتشون اثرگذاره. مردم برای جواب سوالاتشون به تجارب یا سنن گذشتشگان بیشتر از علم و کشف و جستجو اتکا می‌کنن. در نهایت، تصمیمات و اقدامات کوتاه مدت بوده و هر فرد دنبال کسب سریعترین نتیجه ممکنه.

امتیازات ایران در مدل فرهنگ ملی هافستد

در نتیجه به نظر می‌رسه در فرهنگ ملی ما، ترجیح اکثرمون اینه که به شناخته‌ها بچسبیم و از حرکت به سمت ناشناخته‌ها خودداری کنیم. عدم اطمینان از آینده، باعث می‌شه اکثر ما از اقدام برای تغییر عقب کشیده و به پذیرش وضع موجود تن بدیم. در حالیکه موفق‌ترین جوامع و سازمان‌ها، از افراد شجاعی تشکیل شده که وضع موجود رو زیر سوال برده و سوال‌های سخت می‌پرسن.

می‌تونید برای مطالعه مدل فرهنگ ملی هافستد و نتایج تحقیقاتش درباره فرهنگ ایران، به لینک‌های زیر رجوع کنید.

 

  • حمیدرضا لاچین
۰۲
دی

مدتیه هممون در شرایط دشواری زندگی میکنیم. فشارهای اقتصادی با از دست رفتن امنیت و آزادی اجتماعی، به خطر افتادن جایگاه شغلی و ابهام فراوان از آینده همراه شده. همه این موارد برامون درد روانی ایجاد میکنه که برای مغز تفاوتی با درد فیزیکی نداره، در نتیجه برای مقابله با این درد حجم زیادی کورتیزول (هرمون استرس) تولید کرده و بدنمون رو در حالت نبرد یا گریز نگه میداره.

این باعث میشه که خشمگینتر و زود رنجتر بشیم و تمرکز و شکیبایی کمتری داشته باشیم. رنج حاصل از همه این موارد در نهایت میزان شادکامی ما رو کاهش داده و کیفیت روابط و زندگیمون رو تحت تاثیر منفی قرار میده.

عمده این موارد تحت کنترلمون نیستن و توان کمی برای تغییر شرایط داریم. تنها کاری که از دستمون برمیاد، تقویت تابآوری درونیمون هست. منظورم از تابآوری، توانایی بازیابی خودمون در مواجهه با این دشواریهاست.

تکنیک‌های مختلفی برای تقویت تاب‌آوری وجود داره که در مقالات ذکر شده در بخش منابع می‌تونید مطالعه کنید. براساس تجربه شخصی خودم، استفاده سه راهکار زیر انرژی مورد نیاز برای بازیابی در شرایط دشوار را به ما خواهد داد:

1) تقویت روابط اجتماعی: طبق تحقیقات صورت گرفته، کیفیت روابط فردی بیشترین تاثیر رو بر میزان شادکامی ما داره. در این ایام بیش از همیشه نیاز داریم تا بصورت روزمره با افرادی زمان بگذرونیم که بهمون علاقه قلبی داشته و ازمون حمایت میکنن. در محیط کار یا خارج از اون، زمانهایی رو به برگزاری دورهمی و انجام فعالیتهای مفرح گروهی با خانواده، همکاران و دوستامون اختصاص بدیم.

2) تحیر در طبیعت: تحقیقات ثابت کرده که وقت گذروندن و کاوش در طبیعت میزان افسردگی ما رو کاهش میده. همچنین طبق نوشتههای جاناتان هایت در کتاب ذهن درستکار، تحیر در طبیعت باعث میشه که خودمون رو جزئی از کلی بزرگتر ببینیم و حس طراوت جمعی رو تجربه کنیم.

3) جشن گرفتن موفقیتها: بزرگترین عامل انگیزش در انسان، تجربه احساس پیشرفت و موفقیت هست. اگه دستاورد شخصی یا تیمی داشتیم، حتما برنامهای برای جشن گرفتن ترتیب بدیم. همچنین برای خودمون و تیم، اهداف چالشی و در عین حال قابل دستیابی در کوتاه مدت تنظیم کرده تا بهانهای برای چشیدن حس موفقیت ایجاد کنیم.

منابع:

  • حمیدرضا لاچین
۱۱
آذر

انسان موجودی خودگرا یا دگرگراست؟ اگه به تجربیات خودمون رجوع کنیم، میبینیم که نمیتونیم لزوما انسان رو متعلق به یکی از این دستهها بدونیم. دور و برمون پر از رفتارهای خودخواهانه و فردگراست که منفعت شخصی رو هدف قرار داده. همچنین خاطراتی رو به یاد داریم که افرادی برای موفقیت گروه از منافع خود گذشته و حتی هزینههای جبران ناپذیر پرداخت کردهان.

جاناتان هایت در کتاب ذهن درستکار با بررسی بیولوژی و روانشناسی اخلاق انسان، در تلاش برای یافتن پاسخی علمی به این سوال است. هایت در این کتاب، انسان رو موجودی دو طبقه معرفی میکنه. در طبقه اول، که قلمرو بیحرمتی نامیده میشه، ما متمرکز بر منافع فردیمون هستیم و هدفمون برتری در رقابت با سایر اعضای گروهمونه. ما 90% زمانمون رو در این طبقه میگذرونیم. 

10% باقی زمانمون رو در طبقه دوم، قلمرو مقدس، میگذرونیم. در این طبقه من رو کنار گذاشته و در خدمت ما و گروه قرار میگیریم و حاضریم فداکاریهایی برای برتری گروهمون در مقابل سایر گروهها انجام بدیم. وقتی در این طبقه قرار میگیریم، نوعی انرژی مثبت و شادی دستهجمعی رو به واسطه نزدیکی با همدیگه احساس میکنیم که ما رو به جایگاهی متعالی و والا میرسونه.

هایت انسان طبقه اول رو به شامپانزه و انسان طبقه دوم رو به زنبور تشبیه میکنه. برخلاف شامپانزهها که دنبال رقابت فردی و صعود در سلسله مراتب قبلیه هستن، زنبورها از ابتدا در خدمت کندو قرار میگیرن. ما نیز در ابتدا زندگیای مشابه شامپانزه داشتیم، اما در طول تکامل یاد گرفتیم که تحت شرایطی خاص رفتاری زنبوروار رو پیش بگیریم، منفعت شخصی رو کنار گذاشته و برای بقا و رشد در خدمت اهدافی فراتر از خود باشیم. همین تغییر منجر به شکلگیری قبایل، روستاها، شهرها و کشورها و برتری ما بر سایر گونهها شد.

حال تحت چه شرایطی انسان از من به ما صعود خواهد کرد؟

1. تعریف چشمانداز و هدف مشترک: ما عاشق تصاویری از آینده میشیم که قول زندگی بهتری رو به ما میدن. ما پذیرای رهبرانی خوش صحبت و داستانپردازیم که ما رو از زندگی پوچ طبقه اول رها کرده و به سمت دنیایی مقدس ببرن.

2. ایجاد برابری: خلق فضایی که در اون تمامی افراد حس یک خانواده رو داشته و به جای توجه به تفاوتهای نژادی و قومی و ...، برابری و اهداف مشترک مدنظر باشه.

3. تقویت اجتماع: گردهم آوردن افراد به بهانههای مختلف در کنار یکدیگر. مثل برگزاری مهمونی یا دورهمیها، برگزاری مسابقات، اجراهای جمعی و ایجاد سنن و آداب و رسوم جمعی.

از این تکنیکها برای خلق سازمانهای کندووار نیز میتوان استفاده کرد. سازمانهایی که افراد به جای تمرکز صرف بر کسب دستاورد و درآمد فردی بیشتر، با غرور، اشتیاق و وفاداری در خدمت تیم و سازمان قرار بگیرن.

  • حمیدرضا لاچین
۲۸
آبان

در دو طرف درگیر در اتفاقات تلخ دو ماه اخیرِ کشور، دو دسته آدم رو غالب بر مابقی جمعیت میبینم: اول افرادی که در لابلای این همه اخبار و اطلاعات، حقایق رو میبینن و با این حال تصمیم به طرفداری از جناح خاصی میگیرن. و دوم افرادی که روایات ساخته شده از حقایق (که عمدتا هم سوگیری داره) رو مبنای قضاوتشون قرار میدن و از حقایق به دورن.

فضای تعامل با دسته اول رو میشه به سمت گفتگو برد. هر چند ممکنه اون گفتگو خصمانه باشه، اما همچنان طرفین حول حقایق مشترکی نظرات خودشون رو میگن. شاید در انتها هم به نتیجه مشترکی نرسن (نباید هم انتظار داشته باشیم که نتیجه مشترک به راحتی، اون هم در مسائل سیاسی و مذهبی، بدست بیاد)، اما از خشونت دوری میکنن.

اما تعامل با افراد دسته دوم همیشه به خشونت کشیده میکشه. منظورم از خشونت هم لزوما برخورد فیزیکی نیست، بلکه هر رفتاری خارج از فضای گفتگوئه. از فحاشی و توهین گرفته تا بلاک و قطع رابطه. افراد این دسته خطرناکن، چون برمبنای روایات زندگی میکنن و منبعشون برای دریافت روایات، رسانههای طیف خودشونه.

هر دو دسته این افراد غرق در سوگیری تایید و مطلوبیتن و دنیا رو اونجور که عادت دارن یا مطابق میلشون هست میبینن. آدام گرانت در کتاب "دوباره فکر کن" به بررسی دلایل علمی وجود چنین افرادی میپردازه و یک راه جایگزین پیش رومون قرار میده: چرخه دوباره فکر کردن

این چرخه با تواضع فکری شروع میشه که در ادامه منجر به شک و تردید درباره دانستهها و باورهامون، کنجکاوی برای درک گزینههای آلترناتیو و نهایتا کشف مدل جدیدی از بودن میشه.

میتونیم در تعاملمون با دسته اول از این رویکرد استفاده کنیم و پاسخ طرف مقابل رو ببینیم. شاید این تواضع و همدلی، اونا رو هم به کنار گذاشتن تعصب ترغیب کنه. اما در مورد دسته دوم، عدم تعامل رو راهکار بهتری میبینم. تنها راه باز شدن مسیر گفتگو با این افراد، تغییر یا نابودی منبع ساخت روایات هست.

  • حمیدرضا لاچین