وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «essentialism» ثبت شده است

۲۳
مهر

FOCUS is the most important success factor in today volatile, uncertain, complex and ambiguous world.

Nowadays, we are surrounded by too many distractions: social media is demanding us to regularly check it, employers re demanding us to pick up heavier burdens at work, family and friends are demanding us to spend more time with them and etc.

The only tool we have to be our best is PRIORITIZING. Prioritizing means saying NO too many things and saying YES to a few most important ones.

As Warren Buffet said: “The difference between successful people and really successful people is that really successful people say no to almost everything.”

Warren Buffett Says This 1 Simple Habit Separates Successful People From Everyone Else

#MircoHR #productivity #focus #priority #prioritizing #warren_buffet #quote #essentialism

  • حمیدرضا لاچین
۲۱
تیر


امروز برای اولین بار تجربه حضور در یک همایش تداکس را بدست آوردم. امروز هشتمین همایش تداکس تهران در سالن همایش های برج میلاد با حضور جمعیت کثیری برگزار شد. فرای زیبایی های بصری برگزاری همایش، کیفیت و جذابیت سخنرانی های ارائه شده در تداکس هایی که تاکنون دیده ام، مرا ترغیب به ثبت نام در همایش امروز برای بهره مندی از کلی ایده هیجان انگیز کرد. اما متاسفانه کیفیت سخنرانی ها در حد انتظار نبود. آنچنان خبری از ایده های جذاب و هیجان انگیز، ارائه های احساسی و میخکوب کننده و به وجد آمدن شرکت کننده ها (به جز مواقعی که موسیقی زنده اجرا می شد) نبود.

تنها یکی از سخنرانی ها توانست به گونه ای جذبم کند که میخکوب شوم و با دقت تا انتها گوش کنم. سخنرانی خانم آسیه حاتمی، بنیانگذار و مدیر ایران تلنت، با موضوع چهار اقدام برای نتیجه گرفتن از سالهایی که صرف اخذ مدارک آموزشی می کنیم.

این سخنرانی از آن جهت برایم جذاب بود که توانستم محتوایش را با دانسته های قبلیم مرتبط کنم، این بار در حوزه ای جدید که تاکنون از آن دانسته ها در این حوزه استفاده نکرده بودم. در این سخنرانی خانوم حاتمی چهار راهکار برای افزایش بهره وری در آموزش خودمان را مطرح کردند. هر راهکار برای من یک دانسته قبلی ام را به یاد آورد و منجر به درک عمیق تری از سخنرانی شد. اما راهکار اول برایم مهم ترین و جذاب ترین بود. راهکار اول بهترین درسی بود که امروز از تداکس تهران، دقیقتر از خانم حاتمی، آموختم. اصل گرایی در آموزش.

آموزش اصل گرا

شاید تنها هدف تعریف شده در بیست سال اول زندگی اغلب ایرانیها به تحصیلات و کسب علم مربوط میشود. زمان بسیاری را در مدرسه، موسسات آموزشی و کمک آموزشی می گذرانند و امیدوارند که این تلاش، سرمایه مرحله بعدی زندگی آنها باشد. اما تحقیقات نشان میدهند که اکثر فارغ التحصیلان در ایران، نه تنها مهارت کافی برای قبول مسئولیت در یک شغل را ندارند بلکه امیدی به داشتن آینده ی درخشان برای خود را نیز ندارند. آیا این همه وقت و پول و انرژی برای درس خواندن ارزش دارد؟

راهکار چیست؟ آموزش هایمان را در راستای اهدافمان برنامه ریزی کنیم. چیزی که دوست دارم به آن بگویم اصل گرایی در آموزش.

اما این اهدافمان چیست؟ تبدیل استعدادها به توانایی.

با کشف استعدادها شروع کنید

در جمعه یادگیری 11 درباره کشف نقاط قوتمان نوشتم. درباره اهمیت کشف استعداها و سرمایه گذاری برروی آنها برای تبدیل به توانمندی. قبل از اینکه سراغ آموزش برویم باید استعداهایمان را کشف کنیم.

تحقیقات نشان داده است که استعدادهای هر فرد در بازه زمانی 3 تا 16 سالگی شکل می گیرد. اگر در این بازه زمانی استعدادهایمان را کشف نکنیم و آنها را بکار نگیریم، ظرفیت آنها در ذهنمان از بین می رود و رشد مجدد آنها بسیار سخت می شود. در نظام آموزشی ما در این بازه زمانی عمدتا کاری که انجام می شود یکسان سازی توانایی ها است نه کشف و پرورش استعداهای ذاتی. طبیعی است که خیلی از جوانان ایرانی در انتخاب رشته تحصیلی و حرفه شغلی خود به سمتی می روند که هیچ علاقه و استعدادی در آن ندارند. نتیجه آن بهره وری پایین، سطح پایین امید به زندگی، سطح پایین شادی و ده ها تاثیر منفی دیگر بر فرد و جامعه شده است.

تبدیل استعدادها به توانمندی های بالفعل مستلزم ممارست و سخت کوشی است. برای این تبدیل فرمول ساده زیر را در نظر بگیرید:

استعداد (روش طبیعی فکر، احساس یا رفتار) * سرمایه گذاری (زمانی که برای تمرین، پرورش مهارت ها و افزایش دانش صرف می شود) = توانمندی (توانایی بوجود آوردن مستمر عملکرد مطلوب یا تقریبا بی نقص)

این سرمایه گذاری همان آموزش دیدن و تربیت شدن است. در نتیجه برای اینکه آموزش هایمان را در راستای اهدافمان باشد، ابتدا باید استعداهایمان را کشف کرده و سپس در راستای رسیدن به اهداف (تبدیل استعدادها به توامندی و بکارگیری آنها) آموزش های موثر و لازم را بکار بگیریم.

ما روزانه در معرض هجم عظیمی از اطلاعات، دانش و محتوا قرار داریم. علی الخصوص در فضای مجازی که بیشترین زمانمان را در آن صرف کرده و به نوعی اولین منبع آموزشی ما نیز حساب می شود. طبق آمار حجم توئیت های روزانه معادل 345 هزار کتاب است. در هر دقیقه 300 ساعت ویدئو در یوتیوب آپلود شده و در هر روز 95 میلیون عکس و فیلم در اینستاگرام قرار می گیرد. این حجم از اطلاعات را در کنار تعداد بی شمار کتاب ها،  سایت ها و کارگاه های آموزشی قرار دهید.

در این شرایط اصل گرایی معنا پیدا می کند. قبلا از اصل گرایی برایتان گفته ام. شکل زیر ساده ترین تعریف اصل گرایی است. همان چیزی که خانوم حاتمی بعنوان اصل اول بهره وری در آموزش بیان کردند. اینکه تمام انرژی، زمان، پول، ظرفیت ذهن و منابعمان را تنهل در راستای آموزش و پرورش استعدادهایمان صرف کنیم. اینکه همه چیز را باید یاد بگیریم چون ضرر ندارد و یک روز بکار می آید یک تفکر فرع گرا است. با اینکار بدترین بهره برداری از منابعمان را خواهیم برد. با این منابع محدودی که داریم، بهترین کار اصل گرایی است. هر گونه آموزشی که میخواهیم ببینیم را از این فیلتر رد کنیم: آیا این آموزش در راستای پرورش استعداهایمان و رسیدن به اهدافم است؟

با تفکر اصل گرایی امید و شور و شوق و آینده نگری دوباره به شما برمی گردد. به قول جیمز کالینز: اگر تنها یک کار را بلد هستید که انجام دهید، فقط باید همانکار را دنبال کنید.

حوزه خاص (Niche) خود را پیدا کنید و با اصل گرایی در آموزش، بالاترین بهره وری را در زندگی تجربه کنید. بازارکار منتظر شما است.



#جمعه_یادگیری

#اصل_گرایی

#تداکس_تهران

#تداکس2019

#ایران_تلنت

#کشف_استعداد

#بهره_وری

#آموزش_اصل_گرا

#آموزش

#learning_Friday

#essentialism

#TEDx2019

#TEDx_Tehran

#iran_talent

#talent

#productivity

#essentilaist_education

#education


  • حمیدرضا لاچین
۲۶
بهمن


اخیرا برای انجام یکی دوتا پروژه منابع انسانی مجبور به نوشتن پروپوزال برای کارفرمایان پروژه شدم. از نوشتن پروپوزال خاطرات خوبی نداشتم. در واقع هر وقت پروپوزالی برای پروژه ای نوشته بودم، نهایتا منجر به شکست در گرفتن پروژه شده بود. این خاطرات شکست های گذشته باعث شده بود که برنامه ریزی ام برای پروژه های جدید و نوشتن پروپوزال های دقیق تحت تاثیر قرار بگیرد. در هفته گذشته که در حال خواندن کتاب اصل گرایی و گوش کردن به پادکستی از آقای محمد شعبانعلی درباره برنامه ریزی آینده بودم، راهکار فوق العاده ای برای حل این مشکل یافتم. راهکاری برای فراموشی شکست های گذشته و برنامه ریزی بهتر برای آینده.

شکست های گذشته، مانعی برای آینده نگری

گفته می شود که به خاطر سپردن هنر ارزشمند و دشواری است، اما فراموش کردن کار بسیار دشوارتری است. در ذهن همه ما تصاویر و خاطرات زیادی از شکست های زندگی مان ثبت شده است. شکست های کاری، شکست های عاطفی، شکست های درسی و ... بارها در گذشته برایمان اتفاق افتاده و خاطراتشان حجم زیادی از ذهنمان را اشغال کرده است.

فکر کردن و برنامه ریزی برای آینده در حالی که ذهنمان همچنان درگیر به یادآوری شکست های گذشته است کاری عذاب آور و طاقت فرسا است. البته که شکست ها و گذشته برای یادگیری و کسب تجربه برای بهره مندی در آینده است، اما ذخیره خاطرات خود این شکست ها در ذهنمان مانع از برنامه ریزی مان برای آینده می شود.

حالا چگونه می توانیم این ماموریت دشوار فراموش کردن شکست ها را انجام دهیم؟

چارلز دوهینگ در کتاب خود به نام قدرت عادت یکی از راهکارهای اینکار را به ما معرفی کرده است. قبل از صحبت درباره این راهکار بهتر است ابتدا با ماهیت یک عادت آشنا شویم.

عادات چگونه کار می کنند؟

بیشتر ما عادات رفتار خاصی داریم که می خواهیم تغییرشان دهیم، خواه کمتر خوردن غذای ناسالم باشد یا کمتر نگران شدن. ولی وقتی سعی می کنیم، متوجه می شویم تغییر حتی ساده ترین و کوچک ترین عادت به شکل شگفت انگیز و ناراحت کننده ای دشوار است.

پس چگونه می توانیم عادات مخرب خود را تغییر دهیم؟

چارلز دوهینگ در کتاب قدرت عادت توضیح می دهد: «هر عادتی از طی شدن یک حلقه بوجود می آید. این حلقه از یک سرنخ، یک روال و یک پاداش تشکیل می شود. سرنخ یعنی عامل محرکی که به مغزتان می گوید به حالت خودکار برودو از کدام عادت استفاده کند. بعد روال (خود رفتار) است که می تواند فیزیکی، ذهنی یا هیجانی باشد. سرانجام، پاداشی است که کمک می کند مغزتان متوجه شود آیا این عادت خاص ارزشش را دارد که برای آینده به خاطر سپرده شود یا نه؟ به مرور زمان و با تکرار این حلقه خودکارتر می شود و آن رفتار تبدیل به یک عادت می شود.»



این یعنی اگر بخواهیم عادتی را تغییر دهیم، نیاز به تغییر رفتار نداریم بلکه باید سراغ سرنخی برویم که محرک و آغاز کننده این رفتار است. یا باید این سرنخ را حذف کنیم یا راهی پیدا کنیم که این سرنخ تداعی گر یک رفتار مثبت برایمان شود. برای مثال، وقتی که هر روز از کنار یک شیرینی فروشی رد می شوید و بوی شیرینی های تازه پخش شده در فضا (سرنخ) شما را تحریک به خریدن شیرینی (رفتار) می کند، برای تغییر این عادت مخرب تغذیه ای خود یا باید مسیر حرکتتان را تغییر دهید (حذف سرنخ) یا خودتان را وادار کنید که حس بوی شیرینی های تازه شما را به یاد خریدن میوه جات تازه بیندازد (تغییر تعبیر سرنخ).

شکست ها عادات ذهنی اند

به یادآوری شکست ها نیز برایمان تبدیل به یک عادت ذهنی شده است. همیشه سرنخ هایی وجود دارند که با مشاهده، شنیدن یا لمس آنها محرک هایی می شوند برای به یادآوری شکست هایمان. مثلا اگر از یک شرکت اخراج شده ایم، هر وقت که از نزدیکی خیابان آن شرکت می گذریم، ذهنمان تحریک شده و خاطرات شکست شغلی مان در آن شرکت را به یاد می آوریم. یا اگر در یک رابطه عاطفی ناموفق بوده ایم، مشاهده افرادی که از لحاظ ظاهری شبیه معشوقه سابقمان است، محرکی می شود برای به یادآوردن خاطرات آن شکست عاطفی.

حالا می توانیم از از تکنیک چارلز دوهینگ برای تغییر عادات مخرب استفاده کرده و شکست های خود را به فراموشی بسپاریم. کافی است محرک هایی که سبب به یادآوردن آن شکست ها می شوند را شناسایی کرده و آن ها را حدف کنیم یا خودمان را وادار کنیم تعابیر مختلفی از آنها داشته باشیم. مثلا اگر از حوالی ساختمان شرکت قبلی مان رد شدیم، محرک را روزی انتخاب کنیم که بخاطر انجام فوق العاده پروژه ای مورد تشویق قرار گرفتیم.

در ابتدا این کار دشوار است اما هربار که اینکار را انجام می دهید پیوندی که در مغزتان بین سرنخ و رفتار جدید وجود دارد قوی تر می شود و خیلی زود به طور ناخودآگاه و خودبه­خود رفتار جدید را اجرا می کنید.


#جمعه_یادگیری

#قدرت_عادت

#Learning_Friday

#Power_of_Habit

  • حمیدرضا لاچین
۱۸
بهمن


نیمی از مشکلات زندگی را می توان از بله گفتن بیش از حد سریع و نه گفتن نه چندان سریع دانست.

v    جان بیلینگز

در کشورمان شاهد سرمایه گذاری و تزریق دائمی پول در شرکت های خودروسازی مانند ایران خودرو و سایپا از طرف دولت هستیم. تخصیص وام های کلان، تخصیص بودجه سالانه و حمایت در برابر مصرف کنندگان از اقداماتی بوده که در طول حیات این خودروسازان بارها شاهدش بوده ایم. یک نمونه تخصیص وام تا سقف 25 میلیون تومان در سال 1394 برای شکستن اعتصاب مردم در خرید خودروهای داخلی می باشد.

به قول یکی از اساتیدمان ما خودروسازهای خوبی نمی شویم، اما میتوانیم در قطعه سازی سرآمد شویم. چرا در شرایطی که بر همگان و دولت ضعف ما در خودروسازی، عدم توانایی در کسب رضایت مشتریان و مزیت رقابتی پایین در بازار جهانی آشکار است، اما سرمایه گذاری بر این صنعت بیشتر و بیشتر می شود؟

یکی از دلایل، پدیده روان شناختی بسیار شایعی به نام «خطای هزینه هدر رفته» است.

خطای هزینه هدر رفته میل به ادامه دادن سرمایه گذاری زمان، پول یا انرژی در کاری است که می دانیم نتیجه ای ندارد فقط به دلیل اینکه هزینه ای غیرقابل جبران را متحمل شده یا از دست داده ایم. البته این ممکن است به سادگی به دور باطل تبدیل شود: هر چه بیشتر سرمایه گذاری می کنیم، برای به پایان رساندن کار و دیدن نتیجه نهایی سرمایه گذاری مان مصمم تر می شویم. هر چه در کاری بیشتر سرمایه گذاری کنیم، رها کردن آن دشوارتر می شود.

یک نمونه تجاری این خطا جت مسافربری کنکورد (Concorde) می باشد. این جت دستاوردی چشمگیر در حوزه ی مهندسی هوانوردی بود که می توانست در ظرف دو ساعت و پنجاه و دو دقیقه و پنجاه و نه ثانیه از لندن به نیویورک برود (کمتر از نصف زمان متعارف). کنکورد سریع ترین هواپیمای مسافربری جهان است.

این هواپیما یک شکست مالی کامل بود. دولت های بریتانیا و فرانسه بیش از چهار دهه به سرمایه گذاری در این طرح ادامه دادند در حالی که می دانستند احتمال بازگشت سرمایه گذاری های مداوم شان بسیار ناچیز است. هزینه هدر رفته طراحی و ساخت کنکورد یک میلیارد دلار بود. با این حال، هر چه دولت های فرانسه و انگلیس پول بیشتری به این پروژه تزریق می کردند، خروج از آن بحران دشوارتر می شد.

خطای هزینه هدر رفته در زندگی شخصی مان هم به وفور اتفاق می افتد. به دلیل همین خطا، تا آخرین دقیقه فیلمی افتضاح در سینما می مانیم، این کار را برای هدر نرفتن پولی انجام می دهیم که برای بلیت داده ایم. به دلیل همین خطا، به جای گرفتن تاکسی، برای اتوبوس یا مترویی که هرگز نمی آید منتظر می مانیم و به دلیل همین خطا به سرمایه گذاری در روابط سمی ادامه می دهیم در حالی که می دانیم تلاش هایمان فقط اوضاع را بدتر می کند.

اما راه حل دوری از این خطا چیست؟

راه حل داشتن جسارت و اعتماد به نفس لازم برای اعتراف به اشتباه خود و لغو تعهد است، حالا هزینه هدر رفته هر چقدر که می خواهد باشد.

به جای پرسیدن سوالاتی مانند «چرا حالا که این قدر زیاد در پروژه سرمایه گذاری کرده ام، دست نگه دارم؟» یا «اگر به تلاش کردن ادامه دهم، می توانم این کار را به سرانجام برسانم؟»، باید از خودمان سوالاتی مانند «اگر در این پروژه سرمایه گذاری نکرده بودم، حالا چقدر در آن سرمایه گذاری می کردم؟» یا «اگر حالا تخصیص منابع را متوقف کنم، چه کارهای دیگری می توانم با این زمان یا پول بکنم؟» بپرسیم.

از اعتراف به شکست متنفر نباشید و از جلوی ضرر را گرفتن اسقبال کنید.

v      برگرفته از کتاب اصل گرایی، نوشته گرگ مک کویین


#جمعه_یادگیری

#اصل_گرایی

#Learning_Friday

#Essentialism


  • حمیدرضا لاچین
۰۵
بهمن


بدون خلوت کردنی فوق العاده، خلق هیچ کار درخوری امکان پذیر نیست.

- پابلو پیکاسو

بیل گیتس، بنیانگذار شرکت مایکروسافت و دومین مرد ثروتمند جهان، مشهور است همواره هفته­ ای را تعطیل می­کند تا به­ جای وظایف روزانه­ اش در مایکروسافت، فقط به خواندن و فکر کردن بپردازد. این عادت او به دهه 1980 برمی ­گردد و اینکه حتی در اوج گسترش مایکروسافت هم به این کار ادامه داده است.

به عبارت دیگر، دو بار در سال در طول پرمشغله ­ترین و آشفته­ ترین دوران تاریخ شرکت، باز هم زمان و فضایی را در برنامه زمانی خودش خلق کرده بود تا به مدت یک هفته جز خواندن مقاله و کتاب، مطالعه­ ی فناوری و فکر کردن درباره ­ی تصویری کلان کاری نکند. او اسم این هفته را «هفته تفکر» نامیده است.

بدیهی به نظر می­ رسد، ولی آخرین باری که در روز پرمشغله ­تان وقت گذاشتید تا فقط بنشینید و فکر کنید کی بود؟ منظورم پنج دقیقه­ ای نیست که صبح­ ها در حین رفتن به محل کار برای تنظیم فهرست­ کارهای روزانه­ تان وقت می ­گذارید یا جلسه­ ای که در آن درباره­ ی رویکردتان در برابر پروژه ­ی دیگری که رویش کار می­ کنید، غرق تفکر شده ­اید. منظورم کنار گذاشتن آگاهانه ­ی زمانی عاری از حواس پرتی در مکانی عاری از حواس پرتی است که در آن، جز فکر کردن هیچ کار دیگری نمی­ کنید.

رویکرد اشتباه

رویکرد اشتباه اکثر افراد این است:«سرم شلوغ است و برای فکر کردن درباره زندگی وقت ندارم».

با این طرز تفکر خودمان را در زندگی مشغول انبوه چیزهای کم اهمیت کرده و از تمرکز و پرداختن به حیاتی­ ترین مسائل زندگی خود باز می­ مانیم، و لذت سفر زندگی را آنچنان که باید نمی ­چشیم. زمانی به خود می ­آییم که با حسرت به زمان­ های سپری شده خود نگاه کرده و هم­چنان حس می­کنیم که به اهداف خود نرسیده ­ایم. مانند مدیر شرکتی که پنج سال بیشتر از آنچه قرار بود در شرکتی مانده است. او حتی زمانی برای تامل کردن و دیدن چشم انداز آینده وقت نگذاشته بود. به اکثر سازمان­ های دولتی و خصوصی کشور خودمان که نگاهی بیندازیم، نه فضایی و نه زمانی برای کارکنان خود جهت تامل ایجاد نمی­ کنند. با این رویکرد چگونه می­توان توقع اثربخشی و نوآوری از کارکنان یک سازمان داشت!

رویکرد صحیح

افراد هدفمند و اصل گرا همواره به خود می­ گویند:«باید فضایی برای فرار کردن از مشغله ­ها و بررسی زندگی ایجاد کنم.»

همه ما می ­توانیم یاد بگیریم که در زندگی­ مان فضای بیشتری خلق کنیم. همه ما می­ توانیم برای خود یک هفته تفکر ایجاد کنیم. زمانی که به دور از روزمره ­گی­ های زندگی، در تمرکز و بدون مزاحمت به تفکر درباره زندگی حرفه ­ای، زندگی خانوادگی، سیاست، مسائل سیاسی و اجتماعی و غیره بپردازیم. این تفکر به ما کمک می­ کند چیزهای حیاتی زندگی­ مان، آن­هایی که ما را به چشم انداز و اهداف خود نزدیکتر می­ کند، را تشخیص داده و بهره­ وری زندگی خود را افزایش دهیم.

تعجبی ندارد در شرکتی مانند گوگل تعداد قابل توجهی از محصولات شرکت مانند جی­میل در زمان استراحت کارکنان خلق شده است. گوگل کارکنان خود را تشویق می­ کند که حداقل روزی دو ساعت از زمان کاری خود را به انجام پروژه ­های شخصی خود بپردازنند. کارکنان در این زمان به دور از استرس، مشغله­ ها و روزمرگی­ های شغلی خود زمانی برای تفکر و تمرکز داشته که نتیجه آن خلق نوآوری­ های متعدد در این شرکت شده است.

اتاقک سیاه بدون فناوری

در دانشکده طراحی دانشگاه استنفور مخفیگاهی در طبقه همکف دانشکده ساخته شده که «اتاق سیاه» نام دارد. این اتاق کوچک به عمد طوری طراحی شده است که فقط یک تا سه نفر در آن جا شوند. این اتاق بدون پنجره و عایق صداست و از قصد طوری طراحی شده که در آن خبری از حواس پرتی نباشد. در این اتاق هیچ فناوری وجود نداشته و امکان استفاده از آنها نیز نمی باشد. افراد فقط برای فکر کردن به آن جا می ­روند تا آگاهانه تشخیص معدود چیزهای ضروری را از انبوه چیزهای خوب تمرین کنند.

همه ما باید یک اتاقک سیاه بدون فناوری برای خود داشته باشیم. فناوری می­تواند مخل تمرکز و تفکر شود. دقت کنید امروزه زمانی که در فرودگاه منتظر سوار شدن بر هواپیما هستیم یا در مطب دکتر منتظر این هستیم که نوبت­مان شود، خود را با موبایل یا سایر ابزار فناوری سرگرم می­ کنیم. زمانی که می­ توانستیم برای فکر کردن و پردازش اختصاص دهیم.

در زمان تفکر و تمرکز خود باید خود را از فناوری دور کرده و در اتاقک سیاه خود فقط قدم زده و به تامل بپردازیم.

چه دو ساعت در روز وقت بگذارید یا دو هفته در سال یا حتی پنج دقیقه در اول هر روز، مهم است که برای فرار از زندگی پرمشغله ­تان فضایی ایجاد کنید.


برگرفته از کتاب اصل گرایی، نوشته گرگ مک کویین


#جمعه_یادگیری

#اصل_گرایی

#Learning_Friday

#Essentialism

  • حمیدرضا لاچین