“Anytime you find yourself stuck, there are either crucial conversations you are not holding or not holding well.”
Source: Crucial Conversations book
یکی از فیدبکهای پرتکراری که در محل کار یا خونه در سال گذشته گرفتم، این بوده که وقتی بحثی داغ حول موضوعی شکل میگیره و من نظر مخالفی دارم، به جای بیان نظر مخالفم از گفتگو فرار میکنم و راه خودم رو پیش میگیرم. در اغلب مواقع هم انقدر حرفهام توی دلم میمونه که نهایتا اقدامات مخربی انجام میدم و رابطههام رو دچار تنش میکنم.
آخرین مورد به اواخر سال 1400 برمیگرده که سر موضوعی مهم با مدیر مستقیمم دچار اختلاف نظر شدیم. من ابتدا راه سکوت رو پیش بردم و تلاش کردم تصمیمگیری درباره موضوع رو به تعویق بندازم. زمانی که مهلت تصمیمگیری شد، وارد یه گفتگو احساسی و تنشزا شدم که ناشی از سکوت طولانی مدتم درباره مسائل مختلفی بود. نهایتا اما با فیدبک اطرافیانم در فضایی منطقی به خودم اومدم و فهمیدم که من و مدیرم هدف مشترکی داریم و یه راهحل برنده-برنده هم وجود داره.
تجربه خوب این توافق برنده-برنده، باعث شد تصمیم بگیریم خودم رو در معرض آموزش مدیریت چنین گفتگوهایی قرار بدم و از حالت اتوماتیکی که داشتم (سکونت در ابتدای کار و خشونت در ادامه) رهایی پیدا کنم. برای همین طبق پیشنهاد یکی از دوستانم سراغ کتاب گفتگوهای حساس رفتم.
منظور از گفتگوهای حساس چیه؟ طبق گفته کتاب،گفتگوهای حساس سه ویژگی دارن: موضوع گفتگو برای طرفین با اهمیته، نظرات طرفین مخالف یکدیگره و احساسات قویای در گفتگو وجود داره. واکنش مغز ما بصورت اتومات به چنین گفتگوهایی، رفتن به حالت جنگ یا گریز برای حفظ منیت و جایگاهمون هست. نتیجهاش هم اینه که هم به هدف مطلوبمون نمیرسیم و هم به روابطمون لطمه میزنیم.
یادگیری اصلی من از مطالعه این کتاب این بوده که در چنین شرایطی ابتدا باید فضایی امن رو از طریق ایجاد هدف و احترام مشترک بودجود بیاریم، سپس هر یک از طرفین به بیان حقایق و نتیجهگیریهاشون بپردازن و مخزن مشترکی از اطلاعات رو شکل بدن. نهایتا میشه با اتکا به این مخزن، تصمیمی که نیاز همه رو برآورده کنه اتخاذ کرد.
البته که انجام چنین کاری نیاز به یادگیری یه سری تکنیک ریز و کلی تمرین داره. برای همین مطالعه این کتاب رو به همه افرادی که کارشون وابسته به همکاری با بقیه انسانهاست توصیه میکنم.