وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی

رویای من ساختن یک فرهنگ کاری مبتنی بر به‌زیستی هست. فرهنگی که در اون سلامت جسمانی، روانی، روحانی و عاطفی انسان‌ها مقدم بر هر اولویت دیگه‌ای تو محیط کاره و کار، منبعی برای بهبود کیفیت زندگیه.

وبسایت حمیدرضا لاچین - فعال در حوزه‌ی منابع انسانی، رهبری و توسعه فردی
۰۲
مرداد

تفکر فریدمنی در محیط کار علاوه بر مادی‌گرا شدن سازمان‌ها و رهبران و ایجاد بحران‌های اقتصادی، تاثیر مستقیمی بر سلامت جامعه داشته است. تمرکز سازمان‌ها بر کسب درآمد و سود به هر طریقی، حتی اگر به معنای نادیده گرفتن و ضربه زدن به انسان‌هایی باشد که عامل ایجاد و رشد این سازمان‌اند، باعث شده شاخص‌های وفاداری، مشارکت و رضایت به کمترین مقدار خود در قرن 21 برسد.

طبق تحقیقات گارتنر فقط 13% کارکنان از تجربه‌ی کاریشان رضایت دارند و طبق نظرسنجی گالوپ، تنها 13% کارکنان دنیا در کارشان مشارکت دارند و به شرکت دلبسته‌اند. از طرفی دیگر، فشار شرکت‌ها بر کسب سودآوری فضای ناامنی را در سازمان‌ها ایجاد کرده که نتیجه‌اش کاهش اعتماد در سازمان و به تبع افزایش استرس است. طبق آمار، 40% کارکنان آمریکایی باور دارند کارشان بسیار استرس‌زاست، 25% اعتقاد دارند که کار بزرگترین منبع استرس در زندگیشان است. این به معنای افزایش حدود 20%‌ای استرس کارکنان در 30 سال اخیر است.

از آنجا که واکنش استرس در بدن خاموش کردن سیستم ایمنی است، نتیجه‌ی این میزان استرس افزایش بیماری‌های قلبی و ذهنی و مرگ و میر ناشی از استرس در محیط کار است. به عبارت دیگر، رهبری مبتنی بر سودآوری به‌عنوان تنها رسالت سازمان دارد ما را می‌کشد!!

 

منابع:

 

https://www.forbes.com/sites/victorlipman/2019/01/09/workplace-trend-stress-is-on-the-rise/#6d78c2b16e1b

https://www.stress.org/workplace-stress#:~:text=Highlighted%20statistics%20from%20the%20report,or%20extremely%20stressed%20at%20work

https://news.gallup.com/poll/241649/employee-engagement-rise.aspx#:~:text=In%20March%202016%2C%20Gallup%20also,for%20every%20actively%20disengaged%20one.

  • حمیدرضا لاچین
۲۳
تیر

 

میلتون فریدمن، اقتصاددان آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد در 1976، از نظریه پردازان اصلی و بزرگ نظام سرمایه‌داری امروزی‌ست. تئوری تقدم سهامداران او از اصول اولیه‌ی تقریبا تمامی کسب و کارها در دهه‌های پایانی قرن بیستم و بسیاری از کسب و کارهای امروزی در سراسر دنیاست.
طبق این تئوری «فقط و فقط می‌توان یک مسئولیت و رسالت اجتماعی برای کسب و کار متصور شد. استفاده از منابع خود و درگیر شدن در فعالیت‌هایی که منجر به افزایش سود آن می‌شود.»
به‌عبارت دیگر، تنها دلیل وجودی یک کسب و کار کسب درآمد و خدمت رسانی به سهامداران است. هر چه بیشتر این ایده در دهه‌های 80 و 90 میلادی تشویق شد، مدیران و شرکت‌های بیشتری بر کسب سودهای کوتاه مدت به هر قیمتی متمرکز شدند. برخی از خروجی‌های مشهور چنین تفکری موارد زیر می‌باشد:
- بحران اقتصادی دات کام دهه 90 و بحران اقتصادی مسکن در 2008
- باب شدن تعدیل‌های دسته جمعی برای جلوگیری از کاهش سود
- افزایش حقوق 800 درصدی مدیران عامل در مقابل 11 درصدی کارکنان طی 40 سال
- رسوایی‌های مالی شرکت‌های انرون و ورلدکام
مدیران و سازمان‌های پشت این بحران‌ها الهام گرفته از فریدمن نگرششان به جامعه چنین بود:«جامعه چه در دستانش دارد تا برای افزایش سود به ما بدهد؟»
تغییرات در حال اتفاق افتادن است. عموم مردم نسبت به چنین تفکراتی احساس بدی دارند (به جز حداقلی که از این نوع فکر منفعت می‌برند). چه نگرشی می‌تواند جایگزین خوبی باشد؟

  • حمیدرضا لاچین
۲۰
تیر

زندگی اصیل به معنای یکپارچه کردن ابعاد مختلف زندگی ‌ست تا بتوانیم عملکردی مستمر و هم‌راستا با خود واقعی و هویت درونی‌مان داشته باشیم. مطابق این تعریف، در قسمت اول و قسمت دوم با گام اول زندگی اصیل یعنی خودشناسی و کشف خود واقعی آشنا شدیم. به تشریح المان‌های خودشناسی و نحوه کشف هر کدام مطابق با توضیحات تصویر زیر پرداختیم.

در این مقاله، به گام دوم زندگی اصیل یعنی یکپارچه کردن ابعاد مختلف زندگی در راستای خود واقعی پرداخته خواهد شد. منظورمان از یکپارچه سازی مفهومی برعکس متعادل سازی است. در زندگی متعادل، ابعاد مختلف زندگی را در دو طرف ترازو قرار داده و آنها را مخالف هم فرض می کنیم. طوری که برای پیشرفت و بالا رفتن یک طرف، باید از وزن طرف دیگر بکاهیم. اما در زندگی یکپارچه، تمامی ابعاد زندگی را یک طرف ترازو و مکمل هم می بینیم بگونه ای که برآیند آنها زندگی ما را شکل می دهد.

در این قسمت برای رسیدن به این یکپارچگی در زندگی، می خواهیم به سوالات زیر پاسخ دهیم:

  1. ابعاد زندگی چیست؟
  2. وضع موجودمان در هر یک از این ابعاد از منظر سرمایه گذاری و یکپارچگی چگونه است؟
  3. ذینفعان ما در هر یک از این ابعاد چه کسانی هستند؟ این ذینفعان چه انتظاراتی از ما دارند؟
  4. انتظارات و اهداف خودمان در هر یک از ابعاد چیست؟
  5. چگونه می توانیم عملکردی مستمر و همراستا با خود واقعیمان در هر یک از این ابعاد داشته باشیم؟

نتیجه ی شفاف سازیِ پاسخِ این سوالات و بکار بردن این پاسخ ها در زندگی روزمره، منجر به یکپارچه سازی ابعاد زندگی در راستای خود واقعی یا همان اصیل زندگی کردن خواهد شد.

 ابعد زندگی چیست؟

براساس تحقیقات آقای استوارد فریدمن، ما زندگی را در چهار حوزه‌ ی زیر زندگی می کنیم:

زندگی کاری: مجموعه‌ فعالیت‌هایی که برای کسب درآمد در زندگی انجام می‌دهیم.

زندگی خانوادگی: تعاملاتمان با اعضای خانواده شامل همسر، فرزندان، پدر، مادر و اعضای فامیل.

زندگی اجتماعی: تمامی فعالیت‌های ما خارج از محیط کار و خانواده مثل فعالیت‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، ارتباط با دوستان و ...

زندگی شخصی: مراقبت از به زیستی خودمان شامل جسم، قلب، روح، روان و محیط.

مجموعه تعاملات و تجاربمان در هر یک از ابعاد نهایتا منجر به تجربه ما از زندگی کردن می شود. هدف ما در زندگی اصیل این است که بتوانیم در هر یک از این ابعاد تعاملات و تجاربی داشته باشیم که انعکاسی از خود واقعی مان است. ابتدا بررسی می کنیم که هم اکنون در هر یک از این ابعاد چه مقدار سرمایه گذاری می کنیم و چقدر این سرمایه گذاری ها یکپارچه است.

وضع موجودمان در هر یک از این ابعاد از منظر سرمایه گذاری و یکپارچگی چگونه است؟

برای ارزیابی وضع موجود، می توانیم از مدلی که اقای فریدمن طراحی کرده استفاده و بصورت بصری میزان سرمایه گذاری در ابعاد مختلف زندگی و یکپاچگی این ابعاد رو مشخص کنیم. برای اینکار به لینک زیر مراجعه نمایید:

https://www.myfourcircles.com/

پس از ساخت اکانت کاربری، می توانید با کوچک و بزرگ کردن دایره های مرتبط با هر یک از ابعاد زندگی، سهم این ابعاد از 100% منابع خود (شامل زمان، انرژی، پول، دانش، مهارت ها و ...) و با جابجایی آنها میزان یکپارچگی و هم پوشانی این ابعاد را مشخص نمایید. طبیعتا اگر تمامی دایره ها هم مرکز باشند و اندازه هایی نزدیک به داشته باشند، ابعاد مختلف زندگی شما در راستای اهداف مشترکی یکپارچه خواهند بود.

منطقی است که شکل نهایی مان نشان دهنده ی عدم سرمایه گذاری و هم پوشانی یکپارچه باشد. در بهترین حالت بسیاری از ما از رویکرد متعادل سازی در زندگی مان استفاده می کنیم و احتمالا بعد کاریمان درصد بیشتری از منابع را به خود اختصاص داده و دایره هایمان هم مرکز نیستند.

ذینفعان ما در هر یک از این ابعاد چه کسانی هستند؟ این ذینفعان چه انتظاراتی از ما دارند؟

حال که نسبت به وضع موجود یکپارچگی ابعاد زندگیمان آگاه شدیم، می خواهیم در راستای بهبود این وضعیت قدم برداریم تا بتوانیم اندازه و هم پوشانی این دایره ها را به مرور زمان یکپارچه کنیم. برای اینکار نیاز به برنامه ای منسجم و قدم به قدم داریم تا با آگاهی و هدفمندی در راستای رسیدن به اصالت در زندگی قدم برداریم.

برای خلق این برنامه، ابتدا باید انتظارات ذینفعان و خودمان را در هر یک از ابعاد مشخص کنیم. ابتدا بهتر است به سراغ ذینفعان مان برویم. زیرا اگر انتظارات خودمان را ابتدا مشخص کنیم، ممکن است منجر به سوگیری در قضاوت و واکنش مان نسبت به انتظارات ذینفعان شود. برای شناسایی ذینفعان چنین سوالاتی را از خود می توانیم بپرسیم: در هر یک از ابعاد زندگی چه کسانی از عملکرد ما تاثیر می پذیرند؟ چه کسانی بیشترین منابع ما را در هر یک از ابعاد به خود اختصاص می دهند؟

با این ذینفعان گفتگو کنیم و ببینیم هر کدام از ما چه انتظارات و چه میزان منابعی درخواست دارند. انتظاراتشان را قضاوت نکنیم. فقط گوش کنیم و با پرسیدن سوالات انتها باز دید عمیق تری نسبت به این انتظارات بدست بیاوریم. برای شروع بهتر است روی انتظارات کوتاه مدت (6 تا 12 ماه آینده) متمرکز شویم و پیوسته برای گزارش پیشرفت و بازخورد گرفتن با ذینفعانمان گفتگو کنیم. معمولا وقتی این انتظارات را دریافت می کنیم، می بینیم که چقدر انتظارات این ذینفعان کمتر از چیزی است که تصور می کرده ایم.

فرم پیشنهادی زیر برای ثبت این انتظارات می تواند کمک کننده باشد. خوب است که اگر ذینفعی انتظاری را از ما درخواست کرد، شاخص هایی که نشان دهنده ی موفقیت ما در برآوردن این انتظارات و اقدامات پیشنهادی شان برای تحقق این شاخص ها را دریافت کنیم.

انتظارات و اهداف خودمان در هر یک از ابعاد چیست؟

پس از دریافت انتظارات دیگران، حال نوبت به خودمان است تا انتظارات و اهدافی که از اعماق وجود می خواهیم در ابعاد مختلف زندگی برآورده کنیم را مشخص نماییم. در اینجا نیز برای شروع بهتر است روی اهداف کوتاه مدت متمرکز شویم.

در فرم زیر این اهداف را ثبت و معیارهای سنجش موفقیت و اقدامات مورد نیاز برای برآورده ساختن این معیارها را مشخص کنیم.

چگونه می توانیم عملکردی مستمر و همراستا با خود واقعیمان در هر یک از این ابعاد داشته باشیم؟

حال که هم انتظارات ذینفعان و هم انتظارات خودمان در ابعاد مختلف زندگی را داریم، زمان تصمیم گیری برای برآورده ساختن انتظارات و اهدافی است که در راستای خود واقعی مان بوده و به یکپارچه سازی ابعاد مختلف زندگیمان کمک خواهد کرد.

در اینجا می خواهم از مفهمومی به اسم اصل گرایی استفاده کنم. افراد براساس تخصیص منابع زندگی شان به دو دسته ی اصل گرا و فرع گرا تقسیم می شوند. انسان های اصل گرا برای زندگیشان جهت و اهداف مشخصی داشته و تمامی ابعاد زندگی شان را در راستای تحقق این اهداف بکار می برند. این افراد به تمامی درخواست ها و انتظارات ای که در راستای این اهداف نیستند به چشم حواس پرتی نگاه کرده و به آن ها نه می گویند. به عبارت دیگر این افراد کارهای کمتری انجام داده ولی با پیگیری بیشتر به تعالی می رسند.

در عوض انسان های فرع گرا تقریبا به هر درخواست و انتظاری بله می گویند و منابع خود را در جهت های مختلفی تقسیم می کنند. نتیجه این سبک زندگی در کوتاه مدت عملکرد خوب، نه عالی، در برخی از این جهات و در بلند مدت سردرگمی و فرسودگی است.

مثلث مشارکت ابزاری است که از آن برای تعیین اهداف نهایی مان براساس رویکرد اصل گرا می توانیم استفاده کنیم. اضلاع این مثلث همان المان های خودشناسی هستن. باید هر یک از انتظاراتی که در دو مرحله قبل مکتوب کرده ایم را بررسی کرده تا ببینیم آیا این انتظارات به تحقق رسالت، پیشروی به سمت چشم انداز، زندگی ارزش ها، بکارگیری نقاط قوت و ارضای انگیزه هایمان کمک خواهد کرد یا خیر. طبیعتا سرمایه گذاری برروی انتظاراتی که با همه یا اکثریت اضلاع این مثلث هم خوانی داشته باشند، منجر به یکپارچگی ابعاد زندگیمان در راستای خود واقعی مان خواهد شد. سایر انتظارات سبب حواس پرتی ما و اتلاف منابع شده و باید به آنها پاسخ نه داده شود.

نهایتا اهدافی که از فیلتر مثلث مشارکت رد شده اند را می توانیم در فرم زیر برای خود مکتوب کنیم. مکتوب کردن این اهدف اهمیت بسیاری دارد، زیر می توان با مراجعه به آن ها مجدد حس تعهد خودمان را زنده کنیم. همچنین بهتر است این اهداف را با ذینفعان خود به اشتراک بگذاریم و توضیح دهیم که برای یکپارچگی ابعاد مختلف زندگی برآورده سازی این اهداف برایمان اولویت دارد. نمونه ی چنین برنامه ای در عکس زیر قابل مشاهده است:

برای تحقق این برنامه، رعایت چند نکته ی زیر ضروری است:

  • بزرگ فکر کنیم و کوچک قدم برداریم.

بزرگترین انگیزه ی انسان کسب پیروزی است. چنانچه در مسیر تحقق اهداف با شکست مواجه شدیم، این بزرگترین انگیزه را از دست خواهیم داد و در سلسله ای از شکست های متوالی گیر خواهیم کرد. بنابراین بهتر است اهداف جاه طلبانه و چالشی تعیین کنیم، اما اقدامات خود را متناسب با منابع و توانایی های کنونی مان شروع نماییم. ابتدا با اقداماتی شروع کنیم که برایمان کمی چالشی است، اما می دانیم که با کمی تلاش از پس آن ها برخواهیم آمد. سپس زمانی که روی این اقدامات مسلط شدیم، 10% به درجه سختی آن اضافه کرده و این فرآیند را ادامه دهیم تا نهایتا هدف بزرگمان با مجموعه ای از قدم های کوچک و حساب شده برآورده شود.

  • بسترهای ذهنی متناسب با اهدافمان ایجاد کنیم.

طبق نظریه تئوری انتخاب ویلیام گلاسر، رفتار ما ناشی از اقدامات، تفکرات، احساسات و فیزیولوژی بدنمان است. او برای تشریح بیشتر مدل رفتاری خود، رفتار هر فرد را مانند یک ماشین در نظر می گیرد که این چهار المان حکم چهار چرخ ماشین را دارند. کنترل این ماشین هم با خواسته ها و انتخاب های ماست.

مانند یک ماشین، حرکت ماشین رفتار برعهده ی چرخ های جلو یعنی عمل و تفکر است. به عبارتی دیگر خواسته و انتخاب ما جهت حرکت مان را مشخص کرده، سپس عمل و تفکرمان عامل حرکت و بروز احساس و فیزیولوژی همراستا با خواسته مان خواهد شد.

حال در کنار برنامه و اقداماتمان برای اینکه ماشین رفتارمان حرکت هماهنگی داشته باشد، باید تفکراتمان را نیز همراستا با اهدافمان کنیم. در ذهن ما مجموعه ای از بسترهای ذهنی وجود دارد که همان باورها و اعتقاداتی هستند که در طول زندگی در ما شکل گرفته اند. این بسترها مانند فیلتری تمامی رویدادهای اطرافمان را بررسی کرده و براساس تحلیل خود، فرمان های لازم را به مغز جهت واکنش می دهند. حال اگر این بسترهای ذهنی اعتقاداتی برخلاف مسیر زندگی اصیل باشند، در طول مسیر دچار تنش های درونی خواهیم شد. باید نسبت به این بسترهای ذهنی با مراجعه به روانکاو یا درون نگری آگاه شویم و بعد آنها را جوری سامان دهیم که در راستای هدفمان برای اصیل زندگی کردن باشند.

  • یک حلقه حمایتی دور خود ایجاد کنیم.

 

از آنجا که در سفر به سوی زندگی اصیل چالش ها، وسوسه ها و انحرافات مختلفی وجود دارد، نیاز داریم تا یک حلقه حمایتی از ذینفعان خود تشکیل دهیم. این حلقه حمایتی وظایف زیر را برعهده دارد:

  • حفظ تعهد ما به زندگی اصیل و تحقق اهداف اصل گرا
  • دادن بازخوردهای صادقانه و سازنده
  • قابل اتکا بودن در زمان های رنج و سختی

برای انتخاب اعضای حلقه حمایتی خود از بین ذینفعان مان، استفاده از مثلث ارتباط می تواند کمک کننده باشد. اضلاع این مثلث معیارهایی هستند که باید در ذینفعان خود آنها را بررسی کرده تا افراد واجد شرایط برای قرار گیری در حلقه حمایتی خود را انتخاب کنیم. این معیارها سه مورد زیر می باشند:

  • صداقت: دادن بازخوردهای صادقانه و مبتنی بر واقعیت. مواجه کردن ما با حقایق و مسائلی که نیاز است جهت بهبود خود آنها را بدانیم.
  • همدلی: اهمیت به موفقیت و حال خوب ما. حمایت از ما بخاطر اهمیت به خودمان، نه جایگاه و کاری که انجام می دهیم.
  • شایستگی: داشتن تجارب، دانش و منابع برای حمایت از ما. این شایستگی ها لزوما نباید مادی بوده، بلکه در اکثر مواقع معنوی می باشند.

جمع بندی

رسیدن به اصالت در زندگی یک سفر چالشی و مملو از مقابله با وسوسه های دنیا است. فرای تمام سختی هایی که در این سفر خواهیم کشید، احساس رضایتی ماندگار را با خود به همراه خواهیم داشت و سرانجام دنیا را در حالی ترک خواهیم کرد که توانسته ایم خود واقعی مان را در دنیا متجلی کرده و اثرات ماندگار به جا بگذاریم.

طی کردن این سفر یک چرخه سه مرحله ای، تکرار پذیر و پویاست. هر از گاهی بخاطر مجموعه حوادث و تجاربی که در دنیا بر ما می گذرد، باید مجدد توقف کرده و با بررسی آنچه بر ما تاکنون اتفاق افتاده خودشناسی خود را بروز رسانی کرده، و براساس این خودشناسی عملکردی مستمر در ابعاد مختلف زندگی داشته باشیم. هم چنین همواره باید با سرمایه گذاری روی روابطمان با حلقه حمایتی خود، اعضای این حلقه رو برای حمایت از خودمان در این مسیر باانگیزه نگه داریم.

با مراجعه به لینک زیر می توانید موفقیت خود در اصیل زندگی کردن را بصورت مرتب سنجیده و با میانگین نمرات جهانی مقایسه کنید.

http://truenorthmirror.discoveryourtruenorth.org/

 

 

#جمعه_یادگیری #اصالت #زندگی_اصیل #خودشناسی #هویت #یکپارچگی #رسالت #چشم_انداز #چرایی #ارزش #بیل_جورج #شمال_حقیقی #رهبری_اصیل #سایمون_سینک #قبایل #ماموریت

  • حمیدرضا لاچین
۲۸
خرداد

زمانی که در علی بابا بودم، پروژه ی بهبود کار تیمی براساس مدل «پنج دشمن کار تیمی» از پاتریک لنکیونی را در سه تیم انجام دادیم. نتایج خود ارزیابی های تیم ها نشون می داد که بزرگترین دشمن کار تیمی «دوری از مسئولیت پذیری» است. (البته تجربه ی پاتریک لنکیونی هم چنین نتیجه ای رو ثابت کرده است)
منظور از مسئولیت پذیری این است که اعضای تیم همدیگر را نسبت به رفتار و عملکردشان در راستای اهداف و ارزش های تیم مسئول نگه دارند و اگر زمانی متوجه شوند که یکی از اعضا، رفتار و عملکرد موثری ندارد با صراحت بازخوردهای لازم را ارائه کنند.
لازمه ی ارائه چنین بازخوردی غلبه بر یک میل باطنی انسان است: گرفتن تایید اجتماعی و محبوبیت. در اکثر مواقع ما حفظ محبوبیت و گرفتن تایید از سمت همکارانمان را بر دادن بازخوردهای صریح و سازنده ترجیح می دهیم. نتیجه چنین کاری در کوتاه مدت حفظ محبوبیت و در بلند مدت از دست دادن احترام است.
زمانی که انحرافی را در رفتار و عملکرد همکارانمان متوجه می شویم، با ارائه بازخورد بموقع و سازنده شاید موجب دلخوری موقتی او شویم، اما در بلند مدت بخاطر کمکی که به او کرده ایم احترامش را بدست خواهیم آورد.

 


#کار_تیمی #MicroHR #پاتریک_لنکیونی #پنج_دشمن_کار_تیمی #مسئولیت_پذیری #بازخورد #فیدبک #بازخورد_سازنده

  • حمیدرضا لاچین
۲۳
خرداد

در قسمت اول به بررسی دلایل حرکت به سوی زندگی اصیل پرداختیم، دو گام رسیدن به اصالت در زندگی را معرفی کردیم و گام اول، خودشناسی و کشف خود واقعی، را تشریح کردیم. در کشف خود واقعی، به معرفی عناصری پرداختیم که آگاهی و شناختن آنها براساس هم تعمق خودمان (هویت) و هم دریافت بازخورد از دیگران (برند) منجر به کشف خود واقعی مان خواهد شد. این عناصر عبارتند از:

  1. کسی که هستیم: شامل رسالت یا چرایی وجودی
  2. کسی که میخواهیم باشیم: شامل چشم انداز یا آینده ای که می خواهیم بسازیم
  3. چگونگی: شامل ارزش ها، نقاط قوت و انگیزه های درونی و بیرونی

قبل از وارد شدن به گام دوم زندگی اصیل (یکپارچه سازی ابعاد مختلف زندگی در راستای خود واقعی)، در این قسمت کمی بیشتر درباره هر یک از این عناصر توضیح خواهم داد و روش ها و منابعی را معرفی خواهم کرد که با استفاده از آنها می توان با سرعت و دقت مناسبی این عناصر را به گونه ای که بازتاب دهنده ی خود واقعی مان باشد تعیین کرد.

    1. رسالت یا چرایی وجودی
  1. 1.1. کشف سرنخ ها

رسالت یا چرایی وجودی در اکثر مواقع در دوران نوجوانی درون ما شکل می گیرد. اما چون رسالت در قسمتی از مغزمان شکل می گیرد که ارتباطی با زبان ندارد، بیان آن برایمان بسیار سخت است. در نتیجه بیشتر ما برای کشف آن باید به کاوش در گذشته مشغول شویم. برای کشف رسالت، باید مهم ترین خاطرات مان (لحظات سرنوشت سازمان) را کنار هم گذاشته و با بررسی آنها، به ارتباطاتی برسیم. با نگاه به گذشته مان و با کشف مهم ترین سرنخ ها (فراز و نشیب های زندگیمان، چالش هایی که حل کرده ایم، لحظاتی که بیشترین حس افتخار را داشته ایم، تغییراتی که ایجاد کرده ایم) می توانیم الگوهایی را پیدا کنیم.

در بعضی مواقع هم بدون نیاز به رجوع به گذشته، رسالت در اتفاقات رنج آور و سخت زندگی کشف می شود. همه ما در طول زندگیمان با چنین اتفاقاتی مواجه می شویم که در اصطلاح به آن بوته آزمایش می گویند. واکنش ما به این اتفاقات معمولا فعالانه یا منفعلانه خواهد بود. افرادی که واکنش فعالانه دارند نه تنها در برابر چالش تسلیم نمی شوند، بلکه از آن بعنوان فرصتی برای یادگیری، بهتر شدن و نشان دادن شایستگی های خود استفاده می کنند. آنها در چنین شرایطی رسالت زندگی خود را پیدا کرده و از آن نه تنها برای گذر از دوران رنج و چالش، بلکه برای تبدیل شدن به فردی اصیل بهره می برند. البته همه ما آنقدر خوش شانس نیستیم که معنای زندگیمان در طی حوادثی ناگهانی به ما الهام شود، پس باید خودمان فعالانه دست بکار شویم و با رجوع به گذشته مان دنبال سرنخ هایی باشیم.

  1. 2.1. ساختار رسالت یا چرایی وجودی

پس از رجوع به گذشته و کشف مهم ترین تجارب و خاطرات، مضامین و سرنخ ها شروع به پدیدار شدن می کنند. این مضامین و سرنخ ها مجموعه ای از کلمات کلیدی و احساسات مشترکی هستند که باید در ساختاری کنار هم گذاشته شوند تا رسالت زندگی شکل گیرد.

سایمون سینک در کتاب خود به نام چرایی خود را پیدا کنید، ساختاری دو قسمتی برای  رسالت پیشنهاد می دهد: انجام دادنِ ............... تا ...............

جای خالی اول بیانگر نقش ما در این دنیا و اقدامی هست که برای انجامش به دنیا آمده ایم. یعنی کمکی که به تحقق آینده بهتر می کنیم. دومین جای خالی بیانگیر تاثیری هست که اقدام ما برجای خواهد گذاشت. برای مثال رسالت سایمون سینک عبارت زیر است:

 الهام بخشیدن به دیگران تا بتوانند کارهایی را انجام بدهند که به آنها الهام می بخشد.

طبق این ساختار رسالت متمرکز بر آمال و خواسته های شخصیمان نیست، بلکه درباره مسئولیت ما درباره دیگران و تاثیری است که در زندگی آنها میخواهیم ایجاد کنیم. رسالت باید تصویری الهام بخش و انگیزاننده از علت وجودی ما بدهد و تنها رسالتی متمرکز بر خلق ارزش و تاثیر در زندگی دیگران می تواند چنین اثر ماندگاری داشته باشد.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب چرایی خود را پیدا کنید از سایمون سینک

    1. چشم انداز

چشم انداز جایی هست که می خواهیم برویم. آینده ای بهتر که ما می خواهیم با اقدامات و رفتار خود در این دنیا برای جامعه مدنظرمان بسازیم. در نتیجه چشم انداز امتدادی از رسالتمان هست. چشم انداز مناسب پنج ویژگی زیر را دارد:

  • ایده آل گرایانه است. به نحوی که هیچ وقت به آن 100% دست پیدا نخواهیم کرد بلکه هر روز زندگیمان را برای نزدیکتر شدن به آن تلاش خواهیم نمود.
  • برای چیزی است نه برعلیه چیزی. چشم انداز مناسب برای رقابت کردن یا بهتر بودن نیست. یک چشم انداز مناسب متمرکز بر خلق ارزش برای جامعه پیرامونمان هست نه رقابت با آن.
  • خدمت گرایانه است. در یک چشم انداز مناسب هدف باید خدمت به جامعه باشد نه فقط خودمان. یک چشم انداز مناسب به دنبال خلق آینده ای بهتر برای جامعه است نه فقط خود فرد.
  • دایره شمول گسترده ای دارد. یک چشم انداز مناسب باید تلاش کند تا جامعه بزرگتری را مدنظر قرار دهد. آینده ای بهتر برای تعداد آدم بیشتری بتواند خلق کند. هر فردی با هر مهارت و تنوع فرهنگی و جنسیتی و ... فقط با داشتن باور به چشم اندازمان بتواند جزئی از جنبش و حرکت ما باشد.
  • مقاوم است. یک چشم انداز مناسب قادر است تا در برابر تغییرات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، حقوقی، تکنولوژیکی، اقتصادی و محیطی دوام بیاورد. هر یک از این تغییرات نباید باعث شود تا آینده ای که میخواهیم بسازیم دستخوش تغییر شود. ممکن است جمله بندی چشم انداز تغییر کند، اما احساس و نیت پشت آن همواره پابرجاست.

برای مثال چشم انداز سایمون سینک زندگی کردن در دنیاییست که مردم در آن هر روز باانگیزه برای رفتن به محل کار از خواب بیدار می شوند، در طول روز در محل کار احساس امنیت می کنند و شب با احساس رضایت به خانه برمی گردند.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب بازی بی نهایت از سایمون سینک

    1. ارزش ها

ارزش ها برگرفته از باورها و اعتقادات ما هستند و در واقع چیزهایی اند که در زندگی برای ما بیشترین اهمیت را دارند. ارزش ها چارچوب مسیر حرکت را مشخص می کنند و مانند فیلترهایی به ما در تصمیم گیری های روزانه کمک می نمایند. با تعریف ارزش ها در واقع خطوط قرمز حرکتی خود را مشخص کرده و خود را مقید می کنیم که این خطوط را در طول مسیر رعایت کنیم.

ارزش ها معمولا بصورت کلماتی جذاب تعیین می شوند، مانند صداقت، نوآوری، احترام متقابل و .... این کلمات اما انتزاعی اند و رفتاری که دقیقا باید از خودمان نشان دهیم را مشخص نمی کنند. در نتیجه بهتر است ارزش ها را به اصول تبدیل کنیم. اصول ترجمه ارزش ها در عمل هستند. اصول بصورت فعل تعریف می شوند تا بقیه بتوانند درک کنند که این ارزش ها در عمل چگونه خواهند بود.

برای مثال سایمون سینک یکی از ارزش های خود به نام تمرکز بر بلند مدت را به صورت اقدامات زیر تعریف کرده است:

  • چیزی بساز که بیشتر از همه ی انسان ها عمر کند.
  • به جای اینکه خود را درگیر رسیدن به اعداد و تاریخ های تعیین شده کنی، روی تکانه ها و روندها تاکید کن.

پس از تعیین ارزش ها، تنها زمانی در موردشان می توانیم یقین پیدا کنیم که زیر فشار باشیم، یا ارزش هایمان در تقابل با هم باشند، یا ارزش های کسانی که با آن ها کار می کنید با ارزش های شما متفاوت باشند. زمانی که در شرایط دشوار مجبور به انتخاب بین ارزش هایمان می شویم، در می یابیم که مهم ترین ارزش در زندگیمان چیست و کدام ارزش را حاضریم قربانی کنیم.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب چرایی خود را پیدا کنید از سایمون سینک و کتاب شمال حقیقی از بیل جورج

    1. نقاط قوت

نقطه قوت یا توانمندی مجموعه ای از دانش، مهارت ها و رفتارهایی است که با بکارگیری آنها می توانیم بهترین خودمان باشیم. نقطه قوت از فرمول زیر بدست می آید:

استعداد (روش طبیعی فکر، احساس یا رفتار) * سرمایه گذاری (زمانی که برای تمرین، پرورش مهارت ها و افزایش دانش صرف می شود) = نقطه قوت یا توانمندی (توانایی بوجود آوردن مستمر عملکرد مطلوب یا تقریبا بی نقص)

نقطه قوت متاثر از دو عامل استعداد و سرمایه گذاری است. اگر استعدادی داشته باشیم اما هیچ سرمایه گذاری برای پیشرفت آن نکنیم یا روی استعدادی که بصورت ذاتی نداشته ایم سرمایه گذاری زیادی انجام دهیم، عملا توانمندی خاصی در ما بوجود نمی آید.

البته این به معنای عدم تلاش برای کشف نقاط ضعف مان نیست، بلکه به این معناست که باید نقاط قوتمان اولویت اول در سرمایه گذاری باشند. به این علت که ما منابع محدودی برای سرمایه گذاری داریم و تخصیص بیشتر این منابع محدود برروی نقاطی که آورده چندانی برای ما ندارند بهینه نیست.

1.4) آزمون استعدایابی کلیفتون

در سال 1998، پدر روانشناسی نقاط قوت، پرفسور دونالد کلیفتون همراه با تام راث و گروهی از دانشمندان گالوپ پرسشنامه استعداد آنلاینی را طراحی و تولید کردند. سپس در سال 2001 مطالبی از این پرسشنامه را در کتاب «اکنون نقاط قوت خود را کشف کنید» منتشر کردند. در این کتاب 34 نقطه قوت شناسایی شده در تحقیقات با توضیحات جامع همراه با مثال هایی از افراد دارای این نقاط قوت و ایده هایی برای عمل آورده شده است.

این کتاب در حوزه مدیریت  منابع انسانی نخستین تقسیم بندی جامع از تقاط قوت و فردی، اجتماعی و سازمانی افراد در جهان است. با مطالعه این کتاب و تعمق برروی 34 نقطه قوت، می توانیم نقاط قوت خود را با دقت خوبی تعیین کنیم.

در کنار مطالعه این کتاب دریافت بازخورد مستمر از همکاران، اعضای خانواده و دوستان یا مشارکت در ارزیابی های 360 درجه می تواند آگاهی ما را از نقاط قوتمان افزایش دهد.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب پنج نقطه قوت برتر خود را بشناسید از تام راث

    1. انگیزه ها

انگیزه علت انجام دادن کاری است. هر عملی که در این دنیا انجام می دهیم، به علت فعال شدن انگیزه ای است. وقتی کاری را انجام می دهیم و انگیزه انجامش برای ما برآورده می شود، احساس رضایت و خوشحالی فراوانی می کنیم که ناشی از ترشح هورمون دوپامین در بدنمان است.

دو نوع انگیزه وجود دارد: بیرونی و درونی. انگیزه های بیرونی، از قبیل کسب نمرات خوب، پول، شهرت، محبوبیت، ترفیع، پاداش و پیروزی توسط عواملی خارج از کنترل ما تامین می شود. از سوی دیگر انگیزه های درونی ارتباط نزدیکی با داستان زندگی و شیوه شکل دهی به آن ها دارند و از درون ما نشئت می گیرند. مانند: رشد شخصی، کمک به رشد افراد دیگر، مشارکت در مسائل اجتماعی، ایجاد تغییر در دنیا، رسالت و چشم انداز.

انگیزه های درونی از انگیزه های بیرونی دقیق تر و قوی ترند و اثرات ماندگارتری برجا می گذارند. زمانی که کاری را براساس انگیزه های درونی انجام می دهیم، فارغ از سختی های مسیر به تحقق اهداف متعهدیم و در طول مسیر احساس خوشحالی می کنیم. زیرا از انجام آنکار لذت می بریم، نه اینکه دنبال کسب یک پاداش بیرونی در ازای انجامش باشیم.

البته کلید رسیدن به یک زندگی اصیل اجتناب از انگیزه های بیرونی نیست، بلکه برقرار کردن تعادل بین آن ها و انگیزه های درونی است. طبیعی است که بعنوان یک موجود اجتماعی به دنبال کسب تایید و تمجید مثبت از جامعه مان باشیم. خطر هنگامی پیش می آید که آنقدر شیفته ی این نمادهای بیرونی باشیم که هرگز قانع نشویم. در این مرحله بیش از همیشه این خطر وجود دارد که ارتباطمان را با انگیزه های درونی از دست دهیم.

برای کشف انگیزه های درونی و بیرونی خود می توانیم لذت بخش ترین لحظات زندگیمان را مرور کنیم. وقتی دقیق تر دلیل این احساس لذت را بررسی کنیم، انگیزه های خود را پیدا خواهیم کرد.

منبع برای مطالعه بیشتر: کتاب انگیزش از دن آریلی و کتاب شمال حقیقی از بیل جورج

خلاصه

 

فایل ارائه زندگی اصیل - خودشناسی

  • حمیدرضا لاچین
۰۹
خرداد

زندگی اصیل (قسمت اول: کشف هویت درونی)

در یک شب آرام بوستون، پاییز سال 1983، جان داناهو، مدیرعامل فعلی نایکی، که آن زمان یک جوان بیست و سه ساله بود از صرف شام با نامزدش، آیلین، لذت می برد. جان که شهرت بسیار خوبی بعنوان مشاور تحلیل گر در شرکت مشاوره بِین کسب کرده بود، با نامزدش درباره چشم انداز شغلیش حرف می زد. همان طور که جان صحبت می کرد، آیلین بیشتر بابت هزینه هایی که جان باید به خاطر زندگی حرفه ایش بپردازد نگران می شد. او ابراز نگرانی کرد که ساعت های طولانی کار، سفر دائمی و استرس جان می تواند توانایی او برای داشتن رابطه ی نزدیک را محدود کند.

سپس بی پرده از جان پرسید:«آیا این چیزی است که او واقعا می خواهد؟» جان محکم پاسخ داد:«نه!» او از داخل کیف پولش تکه کاغذی بیرون آورد و پشت آن نوشت:«من مانند یک مشاور مدیریت زندگی نخواهم کرد.»

خود جان می گوید:«چالش برای من این است که خودم باشم. هدف نهایی من این است که اثرگذار و اصیل باشم و در عین حال پدر، شوهر، دوست و انسانی باشم که می خواهم. وجه ی انسانی بالاترین هدف و چالش نهایی است.»

یکپارچگی، نه تعادل

اکثر ما فکر می کنیم زندگی شخصی و زندگی کاری معامله ای است که جمع آنها باید صفر باشد. به عبارتی دیگر باید متعادل باشند. تعادل یک مفهوم ال کلنگی ست. یعنی هر دو طرف را یا باید در یک سطح نگه داریم، یا اگر می خواهیم در یکی پیشرفت بیشتری کنیم و بالاتر برویم باید از سرمایه گذاری برروی دیگری بکاهیم و سبک ترش کنیم. نتیجه این نوع زندگی کردن در کوتاه مدت پیروزی های موقت و در بلند مدت فرسودگی و دور شدن از خود واقعی مان است. زندگی متعادل اصیل و واقعی نیست و از تمام ظرفیت های وجودیمان استفاده نمی کند.

زندگی متعادل

اما در زندگی اصیل هدف ایجاد تعادل بین ابعاد مختلف زندگی و فدا کردن یکی در راه پیشرفت یکی دیگر نیست. در زندگی اصیل ابعاد مختلف زندگی در یک سمت ال کلنگ قرار دارند و مخالف هم نیستند. زندگی اصیل به معنای یکپارچه کردن ابعاد مختلف زندگی ست تا بتوانیم عملکردی مستمر و هم راستا با خود واقعی و هویت درونیمان داشته باشیم. نتیجه این سبک زندگی کردن، ایجاد اعتماد در دیگران، ساخت روابط سازنده، رشد فردی و اثرگذاری ماندگار است.

زندگی اصیل

انسان اصیل محدود به برچسب های مختلفی که به او زده می شود نیست. برچسب هایی مثل پدر، همسر، مادر، برادر، دوست، مدیر بازاریابی، کارشناس منابع انسانی و غیره. انسان اصیل مثل جان داناهو تلاش دارد تا در طول زندگی و در ابعاد مختلف، فارغ از این برچسب ها موجودیت انسانی واقعیش را بروز دهد.

سفری به سوی زندگی اصیل

حال چگونه می توانیم یک زندگی اصیل داشته باشیم؟ نکته مهمی که باید در نظر داشت این است که ساختن زندگی اصیل یک سفر است. سفر به سوی زندگی اصیل ما را از میان قله ها و دره های بسیاری گذر می دهد که در شمایل امتحانات، پاداش ها و وسوسه های دنیا با آن ها مواجه می شویم. طی کردن موفق این سفر نیازمند تعهد به توسعه و رشد خودمان است و حفظ صداقت در طول مسیر بزرگ ترین چالشی است که با آن مواجه می شویم. احتمالا در طول این مسیر همیشه خوشحال نخواهیم بود، اما در پایان حس رضایتی معنادار خواهیم داشت.

طبق تعریف بالا، برای اصیل بودن در زندگی دو گام زیر را باید طی کنیم:

  1. خودشناسی و کشف خود واقعی
  2. یکپارچه سازی ابعاد مختلف زندگی در راستای خود واقعی

خودشناسی و کشف خود واقعی

معمولا وقتی میخواهیم سفری داشته باشیم، درباره نقطه شروع، مقصد، چگونگی طی مسیر و منابع مورد نیاز از قبل آگاهی کسب کرده و برنامه ریزی می کنیم. زندگی هم یک سفر است. بنابراین برای خودشناسی و کشف هویت درونی باید از سفری که میخواهیم در زندگی داشته باشیم شناخت و آگاهی پیدا کنیم.

عناصری که یک سفر زندگی را تشکیل داده و باید نسبت به آنها خودشناسی پیدا کرد را می توان به 3 دسه زیر تقسیم بندی نمود.

  1. کسی که هستیم: شامل رسالت یا چرایی وجودی
  2. کسی که میخواهیم باشیم: شامل چشم انداز یا آینده ای که می خواهیم بسازیم
  3. چگونگی: شامل ارزش ها، نقاط قوت و انگیزه های درونی و بیرونی

مراحل سفر خودشناسی

طبق تحقیقات صورت گرفته توسط دکتر تاشا اوریچ، خودشناسی میزان آگاهی و شناخت هر فرد از خودش هم از دیدگاه خود و هم از دیدگاه دیگران است. به عبارت دیگر خودشناسی، میزان آگاهی و شناخت هر فرد از هویتش و برندی است که در ذهن دیگران ساخته است. طبق این تعریف، خودشناسی دو دسته بندی کلی دارد: خودشناسی درونی (هویت) و خودشناسی بیرونی (برند).

افراد براساس میزان خودشناسی درونی و بیرونی در یکی از چهار دسته زیر قرار می گیرند:

طبیعتا منظور از خودشناسی کامل این است که نسبت به عناصر خودشناسی هم در هویتمان و هم در برندی که در ذهن دیگران ساخته ایم آگاهی و شناخت پیدا کنیم. شناخت برندمان جز از طریق دریافت بازخورد از دیگران به روش های مختلف حاصل نخواهد شد.

در نتیجه برای رسیدن به خودشناسی کامل باید مراحل زیر را طی نمود:

  1. شناخت هویت: شناخت عناصر خودشناسی در سفری به درون خودمان
  2. شناخت برند: شناخت عناصر خودشناسی در ذهنیت دیگران از طریق دریافت بازخورد
  3. تحلیل: تحلیل تفاوت و شکاف موجود بین هویت و برند
  4. تطبیق: جمع بندی و تعیین نهایی عناصر خودشناسی

در ادامه ...

در قسمت های بعد درباره چگونگی کشف عناصر خودشناسی و چگونگی یکپارچه سازی ابعاد زندگی همراستا با خود واقعیمان خواهم گفت.

منابع

  • حمیدرضا لاچین
۰۵
ارديبهشت

نتایج تحقیقاتی توسط دانشگاه هاروارد نشان می‌دهد که ما 47% زمان بیداریمان را مشغول فکر به چیزهایی غیر از کارهایی که انجامشان می دهیم هستیم. به عبارتی نصف زمان بیداریمان عملکردی اتوماتیک داریم و از آن آگاه نیستیم.

این عمل در زمان دورکاری و شرایط بحرانی فعلی تشدید هم می شود. زیرا هم استرس زیادی را به علت عدم قطعیت ­ها متحمل می شویم و هم به علت قرار گرفتن در شرایط غیر رسمی کاری حواس پرتی­ها و اختلالات بیشتری باعث کاهش آگاهی­مان می­شود. این استرس و عدم آگاهی سه پیامد منفی مخرب دارد: نداشتن تمرکز، تضعیف خلاقیت و در نهایت از دست رفتن بهره­­­ وری.

خبر خوب این است که می شود ذهن را آموزش داد تا بتواند در شرایط استرس زا و  پر از حواس پرتی فعلی، آگاهی و تمرکز خود را حفظ کرده تا بیشترین بهره وری را داشته باشد. 10 نکته زیر در این راستا به ما کمک خواهد کرد:

  1. داشتن خواب کافی

مغزمان در طول روز به علت انجام فعالیت زیاد سم­ هایی را درون خود تولید می­کند. داشتن خواب کافی بهترین راه ­حل برای زدودن این سم ­ها و تجدید قوای مغز برای خلاقیت است. در شبانه روز داشتن 6 الی 8 ساعت خواب مفید توصیه می­شود. همچنین داشتن یک چرت مفید نیم ساعته در میانه روز کاری نیز باعث افزایش راندمان مغز خواهد شد.

  1. دم، بازدم، دم، بازدم

تنفس بهترین تمرین برای کاهش استرس و افزایش آگاهی است. در وقفه­ های مختلفی در طول روز باید حداقل ده دقیقه زمان گذاشته و تمرین تنفس به این صورت انجام دهیم: 4 ثانیه دم، 4 ثانیه حفظ نفس و 4 ثانیه بازدم. نکته مهم این است که در طول این 10 دقیقه تمام تمرکز خود را بر روی تنفسمان نگه داریم.

اولین بار این تمرین را هنگام بیدار شدن باید انجام دهیم. لحظه ­ای که از خواب بیدار می­ شویم، انبوهی از تفکرات درباره روز پیش رویمان به ذهن می­ آید که باعث می­شود بیشترین هورمون استرس در بدنمان تولید شود. وقتی از خواب بیدار شدیم، بهتر است حداقل 2 دقیقه در رخت خواب تمرین تنفس را انجام دهیم.

در ادامه روز بهتر است این تمرین را قبل از شروع کار، در میانه و انتهای زمان کاری و همچنین قبل و بعد جلسات مهم انجام دهیم.

  1. اول صبح تلفن ممنوع

اگر پس از بیدار شدن اولین کاری که انجام دهیم چک کردن تلفن و شبکه­ های اجتماعی باشد، هورمون استرس در بدنمان تولید شده و ما را در حالت دفاعی قرار می­دهد. علاوه بر این، تشعشعات تلفن همراه سبب اختلال در ساعت طبیعی بدن و هورمون­ هایمان خواهد شد.

  1. انجام آداب صبحگاهی

انجام آداب­ های صبحگاهی زیر قبل یا بعد از مصرف صبحانه، به سلامت روان شما در ادامه روز کمک شایانی خواهد کرد:

  • دعا و مناجات
  • ورزش و نرمش. اگر ورزش در طبیعت یا فضای سبز صورت بگیرد، اثرات مثبت بیشتری بر سلامت روان خواهد داشت.
  • یادآوری 3 دلیل برای قدردانی و شکرگزاری زندگی در این روز
  • یادآوری دستاوردهای روز گذشته. اینکار به ما انگیزه زیادی برای تکرار این دستاوردها در روز جاری می­ دهد.
  • توجه به معنای کار. به عواملی فکر کنید که سبب معنادار شدن کارتان می­شود و به شما شوق و انرژی برای انجام آن را می ­دهد.
  • تعیین و نوشتن مهم ­ترین اولویت­ ها و اهداف روز. بهتر است حداکثر 3 اولویت و هدف نوشته شود.

  1. تغذیه مناسب مغز

صبحانه سرشار از پروتئین، ویتامین و کربوهیدرات، نهار سبک و کم کالری و میان وعده­ ی شامل تنقلات، میوه و سبزیجات بهترین تغذیه برای تقویت مغز هستند.

  1. انجام یک کار در هر لحظه

انجام چندکار بصورت همزمان باعث می­شود زمان انجام کارها دو برابر، تعداد خطاها بیشتر، مصرف انرژی بیشتر ، خلاقیت کمتر، نگهداشت اطلاعات کوتاه ­تر و تمرکز کمتر شود. باید در هر لحظه تنها برروی انجام یک کار تمرکز داشته و تا جایی که می­توانیم تا اتمام کار پیش برویم. اگر در میانه کار احساس خستگی کردیم، بهتر است روی برگه ای یادداشت کنیم که تا کجا پیشرفته ­ایم و تمام تمرکزمان را به فعالیت دیگری مشغول کنیم.

  1. دوری موقت از شبکه­ های اجتماعی

شبکه­ های اجتماعی مانند واتس اپ، تلگرام، اینستاگرام و ایمیل یک خاصیت اعتیادآور دارند. هنگامی که پیامی از یکی از این شبکه­ ها دریافت می­کنیم، در بدنمان هورمون دوپامین ترشح می­شود. ترشح این هورمون باعث می­شود که هر کاری داریم زمین بگذاریم و به سراغ پیام دریافتی برویم چون حس خوبی بهمان می­ دهد. در نتیجه در زمان­ هایی که می­ خواهیم تمرکز کنیم (مثل زمان حضور در جلسات)، بهتر است تمام شبکه­ های اجتماعی خود را بسته تا حواس پرتی ای ایجاد نشود.

  1. رعایت وقفه بین زمان ­های کاری

تحقیقات نشان می­دهد که ذهن ما هر یک ساعت به حدود 15 دقیقه استراحت نیاز دارد تا بتواند خلاقیت، تمرکز و بهره وری خود را حفظ کند. در طول این 15 دقیقه استراحت می­ توانیم کارهای مختلفی انجام دهیم مانند: انجام حرکات سبک ورزشی و کششی، تمرین تنفس، گفتگو با همکار یا فرد دیگر، قدم زدن در طبیعت یا فضای سبز، خوردن نهار یا میان وعده، نوشیدن چای یا قهوه و ... بهتر است که در طول این 15 دقیقه از دو کار زیر پرهیز کرده و تمام تمرکزمان را روی یکی از فعالیت­ های ذکر شده حفظ کنیم:

  • تفکر و گفتگو پیرامون مسائل کاری
  • چک کردن شبکه ­های اجتماعی

  1. استرس کمتر، شادی بیشتر

زمانی که در شرایط پرفشار و مبهم هستیم، در بدنمان هورمونی به نام کورتیزول ترشح می­شود که عامل ایجاد استرس است. استرس سبب خاموشی سیستم ایمنی بدن، از بین رفتن تمرکز و خلاقیت و ضعف در برقراری ارتباط سازنده می شود.

اوکسی توسین هورمون دیگری است که ضد کورتیزول عمل کرده و اثرات برعکس آن را ایجاد می­کند. این هورمون زمانی در بدن ترشح می­شود که احساس شادی کنیم. در نتیجه بهتر است یک لیست شادی برای خودمان تهیه کنیم تا زمانی که در شرایط استرس زا قرار گرفتیم، به سراغ این لیست برویم. این لیست باید شامل کارهای کوچکی باشد که بتواند در زمان کوتاه حس شادی را در ما ایجاد کند.

  1.  برقراری ارتباط سازنده

ما اساسا موجودات اجتماعی هستیم و تمایل به برقراری ارتباط با یکدیگر داریم. برقراری ارتباطات معنادار از جمله فعالیت­ هایی است که سبب ترشح اوکسی توسین در بدنمان شده و میزان تمرکز و خلاقیتمان را افزایش می ­دهد. بهتر است در طول روز از طریق شبکه­ های اجتماعی و تماس تصویری با همکاران خود ارتباط برقرار کرده و درباره پیشرفت در کارها و شرایط یکدیگر صحبت کنیم.

منابع

  • حمیدرضا لاچین
۰۳
ارديبهشت

این عکسا دفتر شرکت علی بابا به نام روز اوله. در واقع وقتی به یک سال حضورم در علی بابا فکر میکنم، هر روز برام روز اول بود. مثل اولین روز حضورم تو علی بابا، هر روز با شور و شوق تازه از خواب بیدار می شدم و میدونستم که امروز قرار نیست دیروز یا دو روز پیش باشه. حتی قرار نیست یه روزِ بهتر باشه، بلکه به قول علی بابایی ها قراره یه روزِ جدید باشه. یه روزِ متحول.

همین تحول بهترین کلمه ای که باهاش میتونم تجربه حضورم تو علی بابا رو توصیف کنم. هر چی فکر میکنم یادم نمیاد دقیقا قبل علی بابا چطور بودم، چقدر دانش داشتم  یا اصلا چقدر از هویت واقعیم اگاه بودم. علی بابا بستریه که وقتی ازش خارج میشی متحول از وقتی هستی که واردش میشی. متحول به معنی بهتر و بدتر نیست، بلکه به معنی خلق یک فرد جدیده. فردی که تونسته در قدم اول خودش رو کشف کنه و حالا میتونه با اصالت زندگی کنه.

همچنین علی بابا به من یاد داد هر کجا که باشم باید تعهدی فراتر از خودم رو پیدا کنم و برای تحققش یک سفر چالشی رو آغاز کنم. توی این سفر تمامیت وجودم رو حفظ کنم، یعنی حواسم باشه که من کلامم هستم و باید برای کلام هام حرمت قائل بشم، و عامل باشم، یعنی به جای شکایت کردن و نقش قربانی بازی کردن خودم ابتکار عمل زندگیم رو بدست بگیرم.

و نهایتا یادم باشه که این سفر یک قله بی پایانه.

 

 

  • حمیدرضا لاچین
۲۵
فروردين

بیل کمپل پس از اینکه از هدایت پذیری فردِ تحت رهبری یا مربیگری خود مطمئن می شد، خود را وقف رشد و توسعه او می کرد و از هیچ سرمایه گذاری ای دریغ نمی کرد. او در حین رهبری یا مربیگری افراد از دو فرمول طلایی دیگر استفاده می کرد که ترکیبی از ظاهر سخت گیرانه و قلب رئوفانه اش بود.

3) سخت گیری + حمایت

بیل استانداردهای رده بالایی را برای شاگردانش تعیین می کرد. او اعقاد داشت که آن ها می توانند بزرگ باشند، بزرگتر از آنچه به آن باور داشتند. از نظر او رهبران باید مبلغ شجاعت باشند. یعنی تیم خود را هل بدهند و به سمت شجاعت، نوآوری و برداشتن قدم های بزرگتر تشویق کنند. افراد عموما از این نوع ریسک پذیری ها به دلیل احتمال شکست می ترسند، در نتیجه این وظیفه رهبر است که این مقاومت را بشکند. برای شکستن این مقاومت علاوه بر سخت گیری به حمایت هم نیاز است و بیل به روش های زیر این حمایت را نشان می داد.

  • ایجاد امنیت روانی: یعنی افراد می توانند ریسک و نوآوری انجام دهند در حالیکه که خیالشان راحت است در تیم امنیت لازم برای پشتیبانی در صورت اشتباه و شکست وجود دارد.
  • تقویت اعتماد به نفس: نشان دادن باور به افراد و توانایی هایشان برای کسب موفقیت، حتی اگر خودشان چنین باوری نداشته باشند.
  • انتشار انرژی مثبت: رهبر باید منشا انرژی مثبت باشد و موجب ارتقای روحیه افراد شود با شوخ طبعی و تشویق دستاوردهای افراد.

 

  • حمیدرضا لاچین
۲۲
فروردين

در قسمت اول به بررسی 3 گام اول گذر از رنج (بازتاب، امید و خوشبینی) پرداختم. در این قسمت به نحوه کشف و ساختار بندی معنا و 3 گام آخر گذر از رنج خواهم پرداخت.

1-4) نحوه کشف معنا

معنا در اکثر مواقع در دوران نوجوانی درون ما شکل می گیرد. اما چون معنا در قسمتی از مغزمان شکل می گیرد که ارتباطی با زبان ندارد، بیان آن برایمان بسیار سخت است. در نتیجه بیشتر ما برای کشف معنا باید به کاوش در گذشته مشغول شویم. برای کشف معنا، باید مهم ترین خاطرات مان (لحظات سرنوشت سازمان) را کنار هم گذاشته و با بررسی آنها، به ارتباطاتی برسیم. با نگاه به گذشته مان و با کشف مهم ترین سرنخ ها (فراز و نشیب های زندگیمان، چالش هایی که حل کرده ایم، لحظاتی که بیشترین حس افتخار را داشته ایم، تغییراتی که ایجاد کرده ایم) می توانیم الگوهایی را پیدا کنیم.

در بعضی مواقع هم بدون نیاز به رجوع به گذشته، معنا در همین اتفاقات رنج آور و سخت زندگی کشف می شود. مانند ویکتور فرانکل که تجربه حضور در اردوگاه های کار اجباری نازی ها معنای زندگیش را برایش شفاف کرد. البته همه ما آنقدر خوش شانس نیستیم که معنای زندگیمان در طی حوادثی ناگهانی به ما الهام شود، پس باید خودمان فعالانه دست بکار شویم.

2-4) ساختار معنا

پس از رجوع به گذشته و کشف مهم ترین تجارب و خاطرات، مضامین و سرنخ ها شروع به پدیدار شدن می کنند. این مضامین و سرنخ ها مجموعه ای از کلمات کلیدی و احساسات مشترکی هستند که باید در ساختاری کنار هم گذاشته شوند تا معنای زندگی شکل گیرد.

سایمون سینک در کتاب خود به نام چرایی خود را پیدا کنید، ساختاری دو قسمتی برای  معنا پیشنهاد می دهد: انجام دادنِ ............... تا ...............

جای خالی اول بیانگر ماموریت، رسالت و نقش ماست. یعنی کمکی که به تحقق آینده بهتر می کنیم. دومین جای خالی بیانگیر آینده ای است که تحت تاثیر کمک ما شکل خواهد گرفت. برای مثال معنای سایمون سینک عبارت زیر است:

 الهام بخشیدن به دیگران تا بتوانند کارهایی را انجام بدهند که به آنها الهام می بخشد.

یا معنای شرکت گوگل عبارت است از:

سازمان دهی به اطلاعات دنیا تا همگی بتوانند به صورت مفید به آنها دسترسی داشته باشند.

طبق این ساختار معنا متمرکز بر آمال و خواسته های شخصیمان نیست، بلکه درباره مسئولیت ما درباره دیگران و تاثیری است که در زندگی آنها میخواهیم ایجاد کنیم.

ویکتور فرانکل در این باره در کتاب انسان در جستجوی معنا می گوید: "معنا را تنها نمودی از خود نشماریم، زیرا معنا نه تنها از وجود نشات می گیرد، بلکه رو در روی آن نیز می ایستد و به مقابله با آن می پردازد. اگر معنایی که انسان در صدد تحقق بخشیدن به آن است، فقط نمودی از شخصیت او یا مظهر اندیشه های آرزومندانه او بود، دیگر خصلت مبارزه طلبانه را از دست می داد و قدرت آن را نداشت که انسان را به پیش براند."

معنا باید تصویری الهام بخش و انگیزاننده از علت وجودی ما و آینده بدهد تا بتوانیم از هر رنج با رضایت عبور کنیم. تنها معنایی متمرکز بر خلق ارزش و تاثیر در زندگی دیگران می تواند چنین اثر ماندگاری داشته باشد.

بعلاوه معنا باید اصیل باشد. یعنی هر روز آن را زندگی کرده و در عمل، افکار و تصمیماتمان آن را سر لوحه قرار دهیم. کلمات زیبایی که عمل نشود، مانند شعاری تو خالی به نظر می رسد و اعتماد دیگران به ما را خدشه دار می کند.

5) حرکت ماشین رفتار

ویلیام گلاسر، روانپزشک آمریکایی، خالق مدلی به نام تئوری انتخاب است. در مدل او منشاء رفتارها، احساسات و انگیزه‌ های انسا‌ن‌ها، انتخاب ‌ها و رفتارهای هر فرد و تحلیل‌های درونی او در نظر گرفته می‌شود. از نظر او رفتار انسان تابعی از انتخاب های خود اوست تا شرایط محیطی.

او برای تشریح بیشتر مدل رفتاری خود، رفتار هر فرد را مانند یک ماشین در نظر می گیرد که از چهار چرخ تشکیل شده است: عمل، تفکر، احساس و فیزیولوژی. کنترل این ماشین هم با خواسته ها و انتخاب های ماست.

مانند یک ماشین، حرکت ماشین رفتار برعهده ی چرخ های جلو یعنی عمل و تفکر است. به عبارتی دیگر خواسته و انتخاب ما جهت حرکت مان را مشخص کرده، سپس عمل و تفکرمان عامل حرکت و بروز احساس و فیزیولوژی همراستا با خواسته مان خواهد شد.

عمل بهترین عامل در حرکت ماشین رفتار است. پس از اینکه معنایمان مشخص شد، باید بتوانیم آنرا به اقدامات مشخصی و روزانه ای ترجمه کنیم که ما را به سوی تحقق آن ببرد. بهتر است اول از اقدامات کوچکی شروع کنیم که تلاش و تغییر زیادی احتیاج ندارد، سپس با کسب موفقیت های کوچک کم کم به سوی انجام اقدامات بزرگتر قدم برداریم. اگر از ابتدا سراغ اقدامات بزرگ برویم، احتمال دارد با شکست مواجه شده و انگیزه حرکت را از دست دهیم.

پس از عمل باید سراغ تفکراتمان برویم. در ذهن ما دائما داستان هایی درباره انتخاب هایمان و نتایج آنها در جریان است که تاثیر مستقیمی بر سرعت و جهت حرکت ماشین رفتارمان می گذارد. در وهله اول باید از این داستان ها با انجام تمریناتی مانند ذهن آگاهی و خاطره نویسی یا مراجعه به روانکاو آگاهی حاصل نماییم. پس از آگاهی، باید این داستان ها را با توجه به همراستایی با معنا و خواسته مان طبقه بندی کنیم. داستان های  مثبتی که در راستای تحقق معنا هست را نگه داشته و بقیه داستان ها را حذف کرده یا آنها را بازنویسی میکنیم.

در نتیجه در دوران رنج و چالش پس از انتخاب امیدواری به آینده و ساختن آینده و رسالتی که به تک تک لحظه های زندگیمان معنا می دهد، باید به سراغ انجام اقدامات و تفکر همراستا با این معنا برویم. در آن صورت ماشین رفتارمان به سمت آن معنا به حرکت افتاده و احساسات و فیزیولوژی بدنمان نیز در راستای ساخت آن پیدا خواهد کرد.  

6) ایجاد حلقه حمایتی

پس از حرکت ماشین رفتارمان به سوی تحقق معنا، بهتر است یک حلقه حمایتی از افرادی که صادقانه و خالصانه به ما اهمیت داده و در صورت انحراف از مسیر بازخوردهای حمایتی دهند تشکیل دهیم. بهتر است معنایمان را با افراد درون این حلقه به اشتراک گذاشته تا تعهدمان به تحقق آن افزایش یابد، مرتبا از آنها درخواست بازخورد درباره رفتارمان کرده تا در صورت عدم سازگاری اصلاح صورت گیرد و با درخواست حمایت از آنها انگیزه مضاعفی برای خود تولید کنیم.

جمع بندی

بطور خلاصه براساس آنچه تا کنون گفته شد، فرمول گذر از رنج براساس علم معنا درمانی (لوگوتراپی) بصورت زیر خلاصه می شود:

فرمول گذر از رنج = بازتاب + امیدواری + خوشبینی + کشف معنا + حرکت ماشین رفتار + ایجاد حلقه حمایتی

بازتاب: کسب آگاهی مناسب از شرایط موجود در درون و بیرون خودمان.

امیدواری: انتخاب تفکر به آینده و عاقبت پس از دوران رنج و رهایی از گیر افتادن در گذشته.

خوشبینی: گام بعدی پس از تفکر به آینده، داشتن نگاهی مثبت به آینده است. اینکه در آینده اتفاقات خوبی رقم خواهد افتاد و ما توانایی عبور از این رنج را داریم.

کشف معنا: براساس نگاه مثبت به آینده، باید بتوانیم معنایی الهام بخش و در عین حال منطقی و امکان پذیر از آینده خلق کنیم. یک معنای فانتزی، قدرت معنا و عمل براساس آن را از ما می گیرد. معنا باید متمرکز بر خلق ارزش و تاثیر در زندگی دیگران در طول و پس از دوران رنج باشد و سرلوحه رفتار و تصمیمات ما در زندگی روزانه قرار گیرد.

حرکت ماشین رفتار: پس از کشف معنا، نوبت مهم گرین گام یعنی رفتار در راستای آن معنا است. حرکت ماشین رفتار برعهده عمل و تفکر ماست. باید عمل و تفکرمان رو جوری هدایت کنیم که متمرکز بر تحقق بخشیدن به معنا باشد. در آن صورت احساسات و فیزیولوژیمان هم هماهنگ به حرکت در خواهد آمد.

ایجاد حلقه حمایتی: گردآوری افرادی که صادقانه به ما و تحقق معنایمان اهمیت داده و در این مسیر کنار ما باشند.

کلام آخر نقل قولی از نیچه است: "هر کس چرایی (معنای) خود را پیدا کند، با هر چگونگی ای خواهد ساخت."

 

منابع

- کتاب انسان در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل

- کتاب هفت عادت مردمان موثر، استفان کاوی

- کتاب با چرا شروع کنید، سایمون سینک

 

#معنا #معنادرمانی #رسالت #ماموریت #امیدواری #خوشبینی #بوته_آزمایش #کشف_معنا #رنج #جمعه_یادگیری #تئوری_انتخاب #ویکتور_فرانکل #در_جستجوی_معنا #چشم_انداز #رهبری #الهام_بخشی

  • حمیدرضا لاچین